حکیمی گفت: نیکوترین چیزها سه چیز است: زندگانی، بالاتر از نعمت زندگانی و آنچه از نعمت زندگانی برتر است. زندگانی اما آسایش و روزی فراخ است. بالاتر از نعمت زندگانی، نام نیکو و ستودگی است.
اما آنچه از نعمت زندگانی برتر است خشنودی خداوند تعالی است. بدترین چیزها نیز سه چیز است. مرگ و بالاتر از مرگ و بدتر از مرگ.
مرگ اما تنگدستی و بی چیزی است. بالاتر از مرگ سرزنش مردمان است و آنچه بدتر از مرگ است، خشم خداوندی است که از آن هم بدو پناه همی بریم.
گرچه از آتش دل چون خم می درجوشم
مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان می کوشم
حاش الله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه ی رضوان بدو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
مردی را بنزد منصور خلیفه آوردند که بدگوئی وی کرده بود. منصور از او بازپرسید. مرد به گفتن حجت خویش آغاز کرد.
منصور گفت: نزد من نیز چرات سخن گفتن همی کنی؟ مرد گفت: ای امیر، خداوند عزوجل می فرماید: «یوم تأتی کل نفس تجادل عن نفسها».
آیا در عین این که تو با خداوند مجادله همیکنی من با تو سخن نگویم؟ سخن وی منصور را از پاسخ عاجز ساخت. وی را ببخشود و فرمان داد جایزه اش دهند.
شبی تاریک چون دریای پر قیر
به دریا در فکنده چشمه ی شیر
زجنبیدن فلک بیکار گشته
ستاره در رهش سیار گشته
سوادش تیره چون سودای خامان
بدامان قیامت بسته دامان
غنوده در عدم صبح شب افروز
به قیر انباشته دروازه ی روز
به کنج صبح قفل افکنده افلاک
کلید گنج را گم کرده در خاک
جهان چون اژدهای پیچ در پیچ
بجز دود سیه گردش دگر هیچ
شبی زین گونه تاریک و جگر سوز
ز غم بی خواب شیرین سیه روز
اگر چه پاسبان بیدار باشد
نه همچون عاشق بیمار باشد
به آب دیده با شب راز می گفت
ز روز بد حکایت باز می گفت
کزین بی مهری و تاریک روئی
شبی باری زبخت من نگوئی
بیابان شو که من زین بی قراری
بخواهم مرد از این شب زنده داری
مگر سوگند خوردی ای جهان سوز
که بعد از مردن شیرین شوی روز
چه خسبی، خیز ای صبح سیه روی
به آب چشم من رخ را فروشوی
مگر کردی تو هم زآشوب غم جوش
که کردی خنده را چون من فراموش
گرفتم کز خمار باده ی دوش
صبوحی گشت مستان را فراموش
چه شد، یارب، به گه خیزان شب را
که در تسبیح نگشادند لب را
مگر بگسست نای مطرب پیر
که برناورد امشب ناله ی زیر
مگر بر نوبتی خواب اشتلم کرد
که امشب خاستن را وقت گم کرد
مگر شد بسته مرغ صبح در دام
که بانگی بر نمی آرد به هنگام
گهی باشد که این شب و روز گردد
دل پرسوز من بی سوز گردد
از این ظلمات غم یابم رهائی
به چشم خویش بینم روشنائی
بسی می کرد زینسان ناامیدی
که ناگه از افق سرزد سفیدی
چو لاله گرچه بودش بر جگر داغ
ز باغ صبحدم بشکفت چون باغ
چه خوش بادی است باد صبحگاهی
کز او در جنبش آید مرغ و ماهی
در آن دم هر دلی کافسرده باشد
اگر زنده نگردد، مرده باشد
دلی کو نور صبح راستین یافت
کلید کار خود در آستین یافت
همان در زن که ملک عالم آنجاست
وگر زان بیشتر خواهی هم آن جاست
چو شیرین یافت نور صبحدم را
به روشن خاطری برزد علم را
به مسکینی جبین بر خاک مالید
ز دل پیش خدای پاک نالید
که ای در هر دلی داننده ی راز
به بخشایش درت بربندگان باز
ز ناکامی دلم تنگ آمد از زیست
تو میدانی که کام چون منی چیست
چو تو امید هر امیدواری
امیدم هست کامیدم برآری
جز این در دل ندارم آرزوئی
که یابم از وصال دوست بوئی
درونم سوخت زین حاجت نهانی
گرم حاجت برآری میتوانی
نشاطی ده کزین غم شاد گردم
ز زندان فراق آزاد گردم
به سر کبریا در پرده ی غیب
به وحی انبیا در حرف لاریب
به نور مخلصان در روسفیدی
به صبر مفلسان در ناامیدی
بدان تاریک زندان مغاکی
ببالین فراموشان خاکی
به خون غازیان در قطع پیوند
بسوز مادران در مرگ فرزند
به آهی کز سرشوری برآید
به خاری کز سرگوری برآید
به مهراندوه دل های کریمان
به گرد آلوده سرهای یتیمان
به شبهای سیاه تنگدستان
به دل های سفید حق پرستان
به عشق نو در آغاز جوانی
به غمهای کهن در دل نهانی
بدان بیدل که هستی نایدش یاد
بدان دل کوبود در نیستی شاد
بدان سینه که دارد عشق جاوید
به هجرانی که هست از وصل نومید
که برداری غم از پیرامن من
نهی مقصود من در دامن من
گرفتارم بدست نفس خود رای
به رحمت بر گرفتاران ببخشای
اگرچه ماجرا هست از ادب دور
تو آنی کز تو نتوان داشت مستور
از تهتک مکن اندیشه و چون گل خوش باش
زانکه تمکین جهان گذران این همه نیست
یک چند طریق رهروان گیرم پیش
وز ناز ونعیم یاد نارم کم و بیش
مردانه در این راه بپویم پس و پیش
باشد که رسم به آرزوی دل خویش
ای کرده رخت غارت هوش و دل من
عشق تو شده خانه فروش دل من
سری که مقربان از آن محرومند
عشق تو فرو گفت به گوش دل من
جان در طلب وصال تو شیدائی شد
دل در خم گیسوی تو سودائی شد
اندر طلب وصل تو گرد جهان
بیچاره دلم بگشت و هر جائی شد
جامی که نامه ی عملش را نیامده
عنوان بغیر مظلمه، مضمون بجز گناه
موی سیاه را به هوس می کند سفید
روی سفید را به گنه می کند سیاه
حالش تب ندامت و آه و خجالت است
هرگز مباد حال کسی این چنین تباه
با آن که جان، بجز تن است، ادراک آن هماره با ادراک این همراه است. چنان که ما به محض آن که تصور زید کنیم، تنش نیز در تصور بیاید.
و این به واسطه ی اتصال و تعلق بسیار تن وجان است. به همین سبب نیز برخی آن دو را یکی دانسته اند. جامی در این معنی نیک سروده است:
زآمیزش جسم و آلایش جان
چنان گشتی از جوهر خویش غافل
که جان رابه صد فکرت از تن بدانی
زهی فکر باطل زهی جهل کامل
کهتر و مهمتر و وضیع و شریف
همه از روزگار رنجورند
دوستان گر بدوستان نرسند
در چنین روزگار معذورند
از کتاب صفوة الصفوه ی ابوالفرج بن جوزی از امام جعفر بن محمدالصادق (ع) نقل است که فرمود: «کار نیکو جز با سه چیز کامل نیابد: تعجیلش، کوچک شمردنش، و پوشاندنش.
نیز فرمود: کسی از تندی و سخط کس نبرد، سپاسگزاری نعمت نکند. وی را از فضیلت علی(ع) پرسیدند که کسی در آن شریک وی نیست.
پاسخ داد: این که از خویشاوندان رسول به پیشی در اسلام پیش است و از غیر خویشاوندان، به خویشاوندی. نیز فرمود: قرآن را ظاهری نیکو و باطنی ژرف است.
نیز فرمود: از مشاجره ی شاعران بپرهیزید. چه در مدح گفتن دست خشک اند و در هجا گفتن دست و دل باز. کسی که فتنه ای را برانگیزد، خود بدان متبلا شود.
وی را پرسیدند در علاقه به فرزند خویش موسی(ع) به کدام حد رسیدی؟ فرمود: تا آن جا که دل همیخواست جز او فرزندیم نبود تا کسی در علاقه ی من بدو شریک نشود.
اهل عصیان به تولای تو گر تکیه کنند
معصیت ناز کند روز جزا بر غفران
مرا حاجئی شانه ی عاج داد
که رحمت بر اخلاق حجاج باد
شنیدم که باری سگم خوانده بود
که از من به نوعی دلش رانده بود
بینداختم شانه کاین استخوان
نمیبایدم، دیگرم سگ مخوان
برگ عیش دگران روز بروز افزون است
خرمن سوخته ی ماست که با خاک یکی است
در کافی، از امام صادق جعفر بن محمد(ع) روایت شده است که گفت: پیامبر خدا (ص) پیش از غذا بهر نماز بیرون شد. تکه نانی را که در شیرزده بود، در دست داشت. همی خورد و همی رفت و بلال مردمان را به نماز همی خواند.
نیز در همان کتاب از امیرمومنان(ع) روایت است که فرمود: اینکه شخص غذا خوران راه رود مانعی ندارد. پیامبر(ص) نیز چنین می کرد.
به کم خوردن از عادت خواب و خورد
توان خویشتن را ملک خوی کرد
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آن گه ملک خوئی اندیشه کن
به اندازه خور زاد گر مردمی
چنین پر شکم آدمی یا خمی
شکم جای قوت است و جای نفس
تو پنداری از بهر نان است و بس
دو چشم و شکم پر نگردد بهیچ
تهی بهتر این روده ی پیچ پیچ
شکم بند دست است و زنجیر پای
شکم بنده، نادر پرستد خدای
برو اندرونی بدست آر پاک
شکم پر نخواهد شد الا بخاک
ای دست تو در جفا زلف تو دراز
وی بی سببی کشیده پا از من باز
وی دست زآستین برون کرده به عهد
امروز کشیده پای در دامن ناز
گفتی که فلان زیاد من خاموش است
و زباده ی شوق دیگران مدهوش است
شرمت ناید هنوز خاک در تو
از گرمی خون دل من در جوش است
از ابن مسعود نقل است که گفت: نماز پیمانه است. آن کس که ایفایش کرد، بهر خود ایفا کرده است. و آن کس که آن را کم تر ایفا کرد، شنیده اید که خداوند در مورد مطففین چه فرموده است:
زاهدی را گفتند: بهر چه دنیا را ترک گفتی؟ گفت: از آن که مرا از صافیش منع کردند و من خود از کدرش امتناع کردم.
حکیمی را گفتند: نصیب خویش از دنیا برگیر، چرا که دنیا بزودی زوال یابد. حکیم گفت: اکنون که چنین است، نباید نصیب خویش از آن برگیرم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شامل اندیشههای حکیمانه و اشعار فلسفی است که موضوعاتی نظیر ارزش زندگی، خشنودی خدا، و پیامدهای نیک و بد اعمال انسانی را بررسی میکند. در ابتدای متن، حکیم به سه چیز نیکو اشاره میکند: زندگی، آسایش و نام نیک، و تأکید دارد که خشنودی خدا بالاترین نعمت است. برعکس، بدترین چیزها را مرگ، تنگدستی و خشم خدا میداند.
در ادامه، اشعاری بیانگر غم و تنگناهای انسانی برای رسیدن به نور و روشنایی در زندگی وجود دارد. شاعر در شب تاریک و بدون امید، از خداوند طلب یاری میکند و امید دارد که روزی از غم و فراق رهایی یابد. سپس اشاره به ارتباط روح و جسم و تلاشی برای درک عمیقتری از زندگی و حقیقت وجود دارد.
متن همچنین به نقل قولهایی از شخصیتهای مذهبی و حکمتهای آنان در خصوص امور دنیوی و اعمال نیک پرداخته و در نهایت به اهمیت اعتدال در زندگی و پرهیز از زیادهروی میپردازد. این مباحث نه تنها تفکر فلسفی را در بر میگیرد بلکه بستر مناسبی برای تأمل در مسائل اخلاقی و انسانی فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: حکیمی میگوید که سه چیز از همه چیزها بهتر است: زندگی، چیزهایی که از زندگی بهترند و آنچه فراتر از زندگی است. خود زندگی شامل آرامش و رزق و روزی و فراوانی است. اما آنچه که بهتر از زندگی است، داشتن نام و شهرت خوب است.
هوش مصنوعی: اما چیزی که از تمام نعمتهای زندگی ارزشمندتر است، رضایت خداوند است. همچنین بدترین چیزها شامل سه مورد هستند: مرگ، چیزی که بالاتر از مرگ باشد و چیزی که از مرگ بدتر باشد.
هوش مصنوعی: مرگ، نشانه فقر و نداشتن است. بالاتر از مرگ، سرزنش مردم قرار دارد و چیزی که از مرگ بدتر است، خشم خداوند است که از آن نیز به او پناه میبریم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قلبم مانند آتش میجوشد و احساسات و دردهای زیادی دارم، اما لبهایم را بسته نگه میدارم و سکوت میکنم، در حالی که به آرامی اشکهایم را در دل میریزم.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا از لبان محبوبم بهرهمند شوم، با اینکه میدانم این کار میتواند برای جانم خطرناک باشد. به من نگاه کن که چقدر در این راه مصمم و جدی هستم.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه به خدا قسم که من به اطاعت خود این قدر معتقد نیستم که گاهی شرابی بنوشم.
هوش مصنوعی: امید دارم که در روز قیامت، با وجود دشمنانم، رحمت و بخشش خداوند بر دوش من باری از گناه قرار ندهد.
هوش مصنوعی: پدرم باغ بهشت را به دو وجب گندم فروخت، اگر من از این سود کوچکتر هم که در جوی است، بگذرم، بیرحم و نادرست خواهم بود.
هوش مصنوعی: مردی را به نزد منصور، خلیفه، آوردند که به او بدگویی کرده بود. منصور از او سوال کرد و آن مرد شروع به بیان دلایل و توجیهات خود کرد.
هوش مصنوعی: منصور پرسید: چرا در حضور من اینگونه صحبت میکنی؟ مرد پاسخ داد: ای امیر، خداوند میفرماید: «در آن روز هر فردی به دفاع از خودش خواهد پرداخت».
هوش مصنوعی: آیا در حالی که تو با خداوند نزاع میکنی، من نباید با تو صحبت کنم؟ سخنان او منصور را از پاسخ دادن ناتوان کرد. او را بخشید و دستور داد که به او پاداش دهند.
هوش مصنوعی: شبی تاریک و سیاه مانند دریای گند میباشد که چشمهای از شیر به درون آن ریخته شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت و تغییرات آسمان، ستارهها در مسیر خود مشغول چرخش و گردش شدهاند.
هوش مصنوعی: سواد او مانند تفکرات ناپخته و خام است و به مشکلات و عواقب روز قیامت گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: سحرگاهان که شب را به پایان میرساند، روزی که با تاریکی و غمگینی درهم آمیخته شده، به خواب و بیداری نمیآید.
هوش مصنوعی: صبح در مکانی دور و آرام، آسمان به گونهای بسته و قفل شده است و انگار آسمان نتوانسته است کلید گنجینهای ارزشمند را پیدا کند که در زمین دفن شده است.
هوش مصنوعی: جهان مانند یک اژدهای پیچیده است و جز دودی سیاه که از آن بلند میشود، هیچ چیز دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: شبی جگرسوز و تاریک، به خاطر غم و اندوهی که دارم، بیخوابی من را آزار میدهد و روزهایم هم سیاه و تلخ به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: اگر چه نگهبان هشیار است، اما به اندازه یک عاشق بیمار حساس و دلسوز نیست.
هوش مصنوعی: او در دل شب، با اشکهایش راز و دلتنگیهایش را بیان میکرد و درباره روزهای بد و سخت خود صحبت میکرد.
هوش مصنوعی: به دلیل بیمحبت و چهرهی تاریک تو، شبی از بدبختیام چیزی نگویم.
هوش مصنوعی: به بیابان برو، زیرا من از این بیقراری خستهام و نمیتوانم بیشتر از این شب بیداری را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: آیا قسم خوردی ای آتش جانسوز که بعد از مرگ، روزها شیرینتر خواهند شد؟
هوش مصنوعی: ای صبح سیهرو، چه خوب است که بیدار شوی و با اشک من، چهرهات را شستشو دهی.
هوش مصنوعی: آیا تو هم به شدت از غم و اندوه ناراحت شدهای که مثل من خنده را فراموش کردهای؟
هوش مصنوعی: شبی که باده نوشیده بودم، حالتی خوش و سرمست داشتم و تمام فکر و یاد و خاطرات مستان را از یاد بردم.
هوش مصنوعی: ای خداوند، چه بر سر شبهای تار آمد که دعای شبانه لبها را بیجواب گذاشتند و نتوانستند آن را باز کنند.
هوش مصنوعی: آیا نایِ ساز پیری که امشب نتوانست نغمهای تازه سر دهد، شکست شده است؟
هوش مصنوعی: ممکن است که خواب ناخواستهای باعث شود که انسان زمان بیدار شدنش را فراموش کند و نتواند به موقع از خواب برخیزد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که مرغ صبح، که به عطر و نشاط شناخته میشود، در دام گرفتار شده باشد که دیگر صدایی از آن در زمان مناسب بلند نشود؟
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که این شب و روز، دل پر درد و رنج من را بیسوز و آسوده کند.
هوش مصنوعی: از این暗یهای غم که در آن هستم، راهی برای رهایی پیدا میکنم و به چشم خود نور و روشنایی را میبینم.
هوش مصنوعی: خیلی ناامید بود که ناگهان سفیدی از افق ظاهر شد.
هوش مصنوعی: اگرچه لاله بر دلش درد و داغی دارد، اما باز هم در صبح زود از باغ شکوفا میشود و زیبایی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی چه دلپذیر است که به خاطر آن، پرندگان و ماهیها به جنب و جوش میافتند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه هر دل که ناامید و غمگین باشد، اگر دوباره شاداب نشود، در واقع مرده به حساب میآید.
هوش مصنوعی: کسی که دلش به حقیقت روشنایی صبح دست یافته است، به راز کار و موفقیت خود پی برده و آن را در درون خود یافته است.
هوش مصنوعی: به جایی برو که همه چیز در آنجا وجود دارد و اگر به دنبال چیزهای بیشتری هستی، همگی در همانجا هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که شیرین، نور صبح را به روشنی و دلخوشی مییابد، دانش خود را در این حال به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: یک انسان فقیر با سر بر خاک افتاده و از دل دردش به درگاه خداوند ناله می کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دلها به رازها آگاهی و به بخشش خود بر بندگانت گشودهای.
هوش مصنوعی: از شکستهای پیاپی دلم از زندگی با تو دلگیر شده است. تو میدانی که حال خوش کسی مثل من چطور است؟
هوش مصنوعی: هر امید و آرزویی که دارم، به تو بستگی دارد و به خاطر توست که امیدوارم به خواستههایم برسم.
هوش مصنوعی: جز این هیچ آرزویی در دل ندارم که چه بسا از دیدار دوست بویی بگردم.
هوش مصنوعی: درون من از خواستهای پنهان میسوزد. اگر بتوانی این خواسته را برآورده کنی، از تو سپاسگزار خواهم بود.
هوش مصنوعی: به من شادی و لذتی بده که از این غم رها شوم و از زندان دوری و فراق آزاد شوم.
هوش مصنوعی: در بالای مقام رفیع و بزرگ، در پردهای از اسرار، از طریق وحی پیامبران، کلامی بدون تردید و روشن و روشنایی بخش وجود دارد.
هوش مصنوعی: به روشنی و لياقت افراد با اخلاص در دیدهها، و به استقامت و صبوری کسانی که در سختی و ناامیدی هستند در میان مشکلات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که در دل تاریک زندان، جایگاهی عمیق و بینفس برای کسانی که از خاک و زمین فراموش شدهاند، وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به تصویر کشیدن درد و رنج مادرانی میپردازد که به خاطر از دست دادن فرزندانشان دچار سوگ و عزا شدهاند. این مادران به خاطر کشته شدن فرزندانشان در میدان نبرد، با قلبی شکسته و اندوهگین به سوگ نشستهاند و احساسات عمیق خود را در فقدان فرزندانشان ابراز میکنند. جملهای از غم و اندوه عمیق و جوش خروش احساسات ناشی از این فقدان حکایت دارد.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که هر احساسی که با شدت و شور درونی به وجود بیاید، به نوعی میتواند به درد و رنج منجر شود. به عبارتی دیگر، عواطف عمیق و شدید، چه مثبت و چه منفی، میتوانند آثار و پیامدهایی جدی به همراه داشته باشند.
هوش مصنوعی: دلهای بزرگ و مهربان به خاطر غم و اندوه، همواره در فکر و یاد یتیمان هستند که سرهایشان به گرد و غبار آغشته است.
هوش مصنوعی: در شبهای تار و ظلمانی که تنگدستان به سر میبرند، دلهای پاک و روشن حقپرستان درخشندگی خاصی دارند.
هوش مصنوعی: در اوایل جوانی، به عشق تازهای روی میآوریم و به غمهای قدیمی که در دل داریم، پنهانی توجهی نمیکنیم.
هوش مصنوعی: بدان ای بیدل، که یاد تو از وجود نمیآید و این دل که در نبود تو شاد است، هیچ معنا ندارد.
هوش مصنوعی: بدان قلبی که عشق ابدی در آن است، در این جدایی که به وصال امیدی ندارد.
هوش مصنوعی: میخواهم که غم و اندوه را از اطرافم دور کنی و هدف من در درون خودم نهفته است.
هوش مصنوعی: من در چنگال نفس خویش گرفتار شدهام، ای بخشایشگر، بر افرادی که در سختی هستند، رحمت کن.
هوش مصنوعی: هرچند که داستانی وجود دارد، اما به خاطر شخصیت تو، نمیتوان چیزی را در پرده نگه داشت.
هوش مصنوعی: به خودت سخت نگیر و مانند گل باش، چون این دنیا و مشکلاتش ماندگار نیستند و ارزش نگرانی ندارند.
هوش مصنوعی: میخواهم چند راه برای مسافران پیدا کنم و از لذت و خوشیها به یاد آنچه که کم و زیاد است، چیزی نگویم.
هوش مصنوعی: در این مسیر با اراده و قدرت قدم میزنم، چرا که به دنبال رسیدن به آرزوهای خود هستم.
هوش مصنوعی: تو با زیباییات همه عقل و احساس مرا ربودهای و عشق تو باعث شده که دل و جانم را به راحتی از دست بدهم.
هوش مصنوعی: عشق تو رازی است که حتی نزدیکترینها از آن بیبهرهاند، ولی تو این راز را به دل من فهماندی.
هوش مصنوعی: جانم به خاطر رسیدن به وجود تو دیوانه شده و دل من به خاطر زیبایی و گیسوان تو پر از شوق و جنون است.
هوش مصنوعی: دل بیچارهام برای پیدا کردن تو در همه جا سرگردان شد و به هر گوشهای سفر کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در کارنامهی اعمالش هیچ عمل حسنهای نداشته باشد و تنها گناهانش ثبت شده باشد، این وضعیت نشاندهندهی حالتی نامطلوب است. به عبارتی، چنین فردی هیچ نشانهای از خوبیها و اعمال نیک در زندگیاش ندارد و فقط ردپای خطاها و نادرستیهایش قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: موهای سیاه به خاطر خواستهها و آرزوها سفیدی میگیرند و چهرهی سفید به خاطر گناهانش سیاه میشود.
هوش مصنوعی: او در حالتی است که از ندامت و خجالت رنج میبرد و این حال، حالتی به شدت دردناک و ناگوار است. هیچ کس نباید چنین وضعیت زشت و غمانگیزی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: اگرچه جان (روح) جدا از بدن است، اما درک آن همیشه با درک بدن همراه است. به این معنا که وقتی ما به شخصی مانند زید فکر میکنیم، به طور ناخودآگاه بدن او نیز در ذهن ما تصویر میشود.
هوش مصنوعی: این موضوع به خاطر پیوند و وابستگی بسیار عمیق بین روح و جسم است. به همین دلیل، برخی افراد این دو را به عنوان یک چیز واحد در نظر میگیرند. جامی در این زمینه به خوبی شعر سروده است.
هوش مصنوعی: از ترکیب بدن با آلودگی روح، چنان غافل شدهای که از ذات واقعی خودت بیخبر ماندهای.
هوش مصنوعی: اگر به جان خودت فقط با فکر و اندیشههای بیفایده و نادرست بپردازی، به راحتی از جسمت جدا خواهی شد. این نشاندهنده نادانی کامل و اشتباهی بزرگ است.
هوش مصنوعی: همه افراد، اعم از کوچک و بزرگ، ناسالم و سالم، همه از مشکلات و دشواریهای زندگی رنج میبرند.
هوش مصنوعی: اگر دوستان به یکدیگر در روزگار سخت نرسند، برایشان قابلبخشیدن است.
هوش مصنوعی: امام جعفر صادق (ع) در گفتاری اشاره میکند که برای تکمیل کار نیک، سه نکته ضروری است: ابتدا باید به سرعت انجام شود، سپس نباید آن را بیاهمیت دانست و در نهایت باید آن را پنهان نگه داشت.
هوش مصنوعی: همچنین ایشان فرمودند: کسی که از سختی و ناراحتی دیگران آسیب ببیند، نمیتواند شکر نعمتها را به جا آورد. از او درباره فضیلت علی(ع) سوال کردند که هیچ کس در آن مقام با او شریک نیست.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که کسانی که از خویشاوندان پیامبر در زمینه اسلام پیشی گرفتهاند، بر دیگران برتری دارند و همچنین تأکید کرد که قرآن دارای ظاهری زیبا و باطنی عمیق است.
هوش مصنوعی: برحذر باشید از درگیری و جدل با شاعران. زیرا وقتی به ستایش میپردازند، دست و دلباز نیستند و در هجا کردن، بسیار بیپروا و آزاد هستند. کسی که در ایجاد فتنه و آشوب دستی دارد، خود نیز دچارش خواهد شد.
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که میزان علاقهاش به فرزندش موسی(ع) به چه اندازه بوده است. او پاسخ داد: آنقدر که دل میخواست، جز او فرزندی نداشتم و هیچکس نمیتوانست در علاقهام به او شریک باشد.
هوش مصنوعی: افراد فاسق و سرکش اگر به محبت و ولایت تو تکیه کنند، در روز قیامت، گناه و خطای آنها به راحتی و با بخشش تو پذیرفته میشود.
هوش مصنوعی: به من شانهای از عاج دادند که رحمت خدا بر اخلاق حجاج نازل شود.
هوش مصنوعی: روزی شنیدم که سگی درباره من صحبت کرده و به نوعی از من دلخور شده بود.
هوش مصنوعی: من دیگر این بار را نمیتوانم به دوش بکشم، پس دیگر مرا به عنوان سگ خود نخوان.
هوش مصنوعی: هر روز شادی و خوشی دیگران بیشتر میشود، اما ما فقط خرابایم و سوختهایم، مثل خاکی که دیگر هیچچیزی از آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در کافی، از امام صادق (ع) آمده است که پیامبر خدا (ص) قبل از صرف غذا به نماز رفت. او تکه نانی که در شیر زده بود، در دست داشت و همزمان مشغول خوردن بود و بلال مردم را برای نماز دعوت میکرد.
هوش مصنوعی: در همان کتاب نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: این که فردی در حال غذا خوردن راه برود اشکالی ندارد. پیامبر(ص) نیز همین رفتار را داشتند.
هوش مصنوعی: با کم خوردن و کمتر خوابیدن، میتوانی بر تواناییهای خود تسلط پیدا کنی و آنها را به ملک و دارایی خود تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: ابتدا صفات نیک و سیرت خوبی را برای خود برگزین، سپس به فکر رسیدن به مقام و جایگاه بالا باش.
هوش مصنوعی: اگر انسان طبیعتاً بینهایت طلب باشد و در پی زیادهخواهی برآید، مانند شکمبارگی خواهد بود که به هیچ چیزی قانع نمیشود.
هوش مصنوعی: شکم محلی برای دریافت غذا و نیروی لازم برای زندگی است و تو فکر میکنی که وجود تو تنها به خاطر نان و خوراکی است و بس.
هوش مصنوعی: دو چشم و یک شکم پر نمیتواند به هیچ چیز حریصتر از این معظل رودهای پیچدرپیچ باشد.
هوش مصنوعی: شکم به حکم زنجیری است که انسان را به زمین وادار میسازد و او را به کار و تلاش مجبور میکند. در این بین، نادر (دولت و پادشاهی) با پرستش خداوند به نصرت و یاری خود میپردازد.
هوش مصنوعی: به درون خانه برو و کوشش کن تا دل پاکی به دست آوری؛ زیرا شکم پر نمیشود مگر با خاک و زمین.
هوش مصنوعی: ای دستان تو با بیرحمی، گیسوانت بلند شده است. بدون هیچ دلیلی، پای تو از من دور شده است.
هوش مصنوعی: او دستش را از آستین بیرون آورده و به یادگار امروز، قدم در دامن زیبایی گذاشته است.
هوش مصنوعی: تو میگویی که فلانی خیلی ساکت و خاموش است، در حالی که او به خاطر عشق و شور و شوق دیگران، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و هیجانزده است.
هوش مصنوعی: ای عرق شرم بر تو نمیآید، در حالی که خاک وجودت از حرارت خون دل من در حال جوشیدن است.
هوش مصنوعی: ابن مسعود نقل کرده که نماز مانند پیمانهای است. کسی که آن را به طور کامل انجام دهد، در واقع به خود بهره میبرد. اما اگر کسی در انجام آن کوتاهی کند، باید توجه کند که خداوند درباره کسانی که کمفروشی میکنند، چه گفته است.
هوش مصنوعی: زاهدی را پرسیدند چرا دنیا را ترک کردهای؟ او پاسخ داد: به این دلیل که مرا از زیباییهای آن منع کردند و من خودم از ناخالصیهایش دوری کردم.
هوش مصنوعی: به یک حکیم گفتند که از دنیا بهرهای ببر، چرا که دنیا به زودی از بین میرود. حکیم پاسخ داد: حالا که اینگونه است، چرا باید از آن بهرهای ببرم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.