قال النّبیّ علیه السّلام: ما ذئبان ضاریان فی قریة غنم باسرع فیها فسادا من حبّ الشّرف و المال فی دین المرء المسلم.
بدین دو گرگِ رمه خصال نیک تو و خیرات تو بِرَمَد و سر در خسها کشد. تو دهان را چون حطمه باز کرده و این معده و شکم و رگهای تو بر مثال هفت درکه دوزخ است که چندین هزار پاکیزهرویان را مستحیل و متغیّر میگردانی. و این موکلان متقاضی که در این دَرَکهاست از گرسنگی و تشنگی و غیرهما، بیخبراند از درد چندین میوهها و چیزها که میخوری. پس چه عجب که اگر موکّلان دوزخ بیخبر باشند از درد دردمندان که در دوزخاند.
و این لقمهها که تو در این درکها افکنی، اگر تو را در آن حق هست پس بدان که دوزخیان هم حق باشند مر دوزخ را. پس چون این همه را درخور همدیگر کرده است، بدان که به نزد او نیک و بد یکسان نباشد که اگر یکسان باشد درخورکننده نگفته باشی.
تو هر کاری که در جهان میکنی از بهر مرداری و شهوتی میکنی، هم از آن وجهی بر تو رنجی مستولی شود که تو را از ورزش آن پشیمان کند تا تو را معلوم شود که آن راه، راه رنج بوده است که بصورت خوش به تو نموده است امّا در معنی آتش بوده است پس راه راست رضای اللّه است که هرگز از آن پشیمانی نیست خواه گو رنج باش و خواه گو آسایش
و اللّه اعلم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.