یومَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحمْنِ وَفْداً. وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْدا
گفتم متّقی آن باشد که گردن نهاده باشد مر تصرّف اللّه را از بلا و عنا و زیان مال و مرگ فرزندان. و تو باید که بر حذر باشی از منازعت اللّه چو اینها بیاید، که حقیقت بنده این است. اکنون باید که از اینها تو را نه خشمی و نه اندوهی تاختن نیارد که آن منازعت ایجاد اللّه باشد، و منتظر میباش که اللّه از اندرونت کدام دریچه بگشاید که تو را از آن هیبت و شکوه پدید آید.
اهل دنیا در کوی تحصیل مرادات دوان شدهاند و مزهها میگیرند و اهل دین را میگویند که اینها بیفایده روزگار میگذرانند و ثمره و فایده حاصل نیست مر سعی ایشان را، نه جامه و نه زینت و نه آبرویی. آری اینها اهل دنیااند، تخمهای مراد میکارند در زمین تن. و اینها که اهل دیناند تخمهای مراد خود را نگاه میدارند و انبار میکنند و این تخمهای اهل دین ننماید بر تن و نه در خانه و نه در عین، جز در غیب ننمایند. و اهل دنیا آن غیب را نمیدانند، همه برکت و نغزی را از این عین میدانند که مدد این سرایچه عین از سرای غیب است.
و این سرای عین پوسیدن نعمتها راست و سرای غیب مدد فرستادن نعمتها راست. هرچه آنجا بشکفت اینجا فروریخت. پس تو چرا چنین نومیدی از زنده کردن؟ تو را باز از غیب و از نیستِ موات آفرید و بعضی موات را حیات داد و بعضی را در ممات مقرّر داشت و بعضی را عقل و تمیز و حیات گردانید و حرکات داد تا سودای آسمان پیمودن گرفت و بعضی بر آسمان رفتند، و بعضی آسمانیان را ممات داد تا به خاک ملحق شدند. بساط اموات و احیا را بگسترانیدند تا هر جزو میّتی را در بساط حیات میآرند و بعضی را از احیا به اموات ملحق میکنند. بساط شطرنجی را که بازیست آن در عمل نمیآید بیتصرّف، این بساط جدّ که آسمان و زمین است چگونه بیکسی در عمل آید، مگر این جدّ را کم از بازیش میداری؟ این طبقه را آفرید و شطرنج انجم و شاه آفتاب و فرزین ماه در وی نهاد، بعضی تیزرو چون رخ و بعضی باثبات چون پیاده. آخر این باخت این هر دو بساط از بهر برد مات را بود آن یکی بهشت میبرد و آن یکی را به دوزخ میماند.
به دل آمد که بزرگانِ سیرت دیگر اند و بزرگانِ صورت دیگر اند. عجب! در راه آخرت چه بزرگانند که هرگز احوال ایشان را بزرگان دنیا ندانند و از ایشان خبر ندارند و آن بزرگان نیز فارغند از بزرگان دنیا و از احوال ایشان. یا رب تا ایشان چه شاهانند و چه سلطانانند که نام ایشان در آن جهان خواهد برآمدن.
باز این بزرگان و توانگران دنیا از بیم چنگ در حشیش حطام دنیا زدهاند که نباید که اگر دست از این بداریم در چاه غم و اندوهان فروافتیم، و آن مرغ باشد که پروبال بگشاید و بر روی هوا میپرد و نترسد. اما توانگران دنیا بیمدل آمدند، و در مصاف یار بیمدل نباید که دیگران را دل بشکند. با توانگران منشینید تا در راه دین بیمدل نشوید. از بهر این معنی است که اغنیا اموات آمدند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.