گنجور

 
بهاء ولد

«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ»

گفتم: ای اللّه! مُلک این دنیا چیز محقّر است از ملک‌هایی که توراست در پردهٔ غیب.

« وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ»

و مرا آموختی پایان سخن‌ها را که در خواب می‌شنوم از اسرار غیب تا هم در بیداری زنده باشم و هم در خواب زنده باشم.

«فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

چنانک زمین را از آسمان بشکافتی، همچنانک پرده غیب را بشکافتی تا من بر آستانهٔ آن نشسته‌ام، هم این جهان را می‌بینم هم آن جهان را می‌بینم.

« أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة»

دنیا و آخرت توراست، و من نیک عاشق آخرت گشته‌ام، از آنم بهره‌مند گردان! و جانم بردار که صبرم نماند.

باز تأمّل کردم که دل بر چه نهم و چه چیز را بر زبان دارم و دم به کدام نیت زنم. گفتم که نظر کنم بر همه خوشی‌های این جهانی و آن جهانی و خواب و راحت و مزه‌ها و هست شدن بعد از نیستی‌ها. دیدم اللّه همین صفات است که یاد کرده شد، و آنکه دم می‌زنم بر نیّت ذکر اللّه، هم اللّه است.

باز روح آدمی‌ را نظر می‌کنم، گویی که اندیشه‌های پراکنده و نظرهای پراکنده است که چون دیگ می‌جوشد و بس. و این صفات روح آدمی‌ مغلوب بدان است که آنچه یاد کرده شد از خوشی‌ها و تغییر چیزها و نیست شدن و هست شدن و خواب و راحت که اللّه همین صفات است و این معانی موجود است به ذکر اللّه. و باز این معانی روشن به گفتار و لا إله غیرک می‌شود، یعنی ای اللّه! خوشی‌های هر دو جهانی به جز از تو از کسی حاصل نشود، و هست شدن بعد از نیستی به جز از تو از کسی دیگر نباشد.

گفتم: ای اللّه! مرا هرچه باید از تو طلبم، که خواست همه را و رزق همه را تو می‌دهی، و به هرحال همه را تو دایه، که «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها» .

و من نیز از اللّه به حالت وحشت رزق موانست می‌خواهم، و از اللّه می‌خواهم تا مرا از ذات خود صورت موانست دهد. و در حال تقاضاهای شهوت، از اللّه روزی محلّ شهوت می‌طلبم، و از اللّه می‌خواهم تا مرا هم از ذات خود صورتی دهد در قضای شهوت. و در وقت مجاعت روزی غذا می‌طلبم هم از ذات اللّه، تا مرا صورت غذا دهد هم از ذات خود. و می‌گویم که ای اللّه! چو مالکم تویی، من به که بازگردم؟ و هرچه طلبم از که طلبم؟ و در وقت بی‌کاری از اللّه روزی یاری می‌طلبم تا بر در او روم و بر او درآویزم و گرد او گردان شوم. و در وقت نماز روزی تعظیم از اللّه می‌طلبم. و تن خود را فربه می‌دارم از این نعمت‌ها که گفتم، و نعمت من و روزی من که از اللّه می‌طلبم این است.

اکنون چون اللّه را به شادی و خوشی و فرح یاد می‌کنم عجایب‌های او را می‌بینم، و چون ملالتی پدید آید باز اللّه را یاد می‌کنم تا می‌بینم که محو کردن آن هم از اللّه است. یعنی در هر دو حالت اللّه را مشاهده می‌کنم

و اللّه اعلم.