این شعر به بیان تنهایی انسان پس از مرگ می پردازد. شاعر از تنگی قبر و قرار دادن خشت، گل و سنگ بر سر خود سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که در آن روز هیچ راه فراری از ماران و هیچ قدرتی برای مقابله با موران نخواهد داشت و ناتوان از حفظ آرامش خود خواهد بود. این ابیات حس تنهایی را در مواجهه با مرگ بیان میکنند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این شعر به بیان تنهایی انسان پس از مرگ می پردازد. شاعر از تنگی قبر و قرار دادن خشت، گل و سنگ بر سر خود سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که در آن روز هیچ راه فراری از ماران و هیچ قدرتی برای مقابله با موران نخواهد داشت و ناتوان از حفظ آرامش خود خواهد بود. این ابیات حس تنهایی را در مواجهه با مرگ بیان میکنند.
وای از آن روزی که من را در در قبر تنگ قرار بدهند و بر روی بدنم خشت، گل و سنگ بگذارند.
در آن روز نه می توانم از مار ها فرار کنم و نه میتوانم مورچه های قبر را بکشم تا در آن به خوبی بیارامم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پلنگ و شیر در وی مردم جنگ
بتان نغز گور و آهو و رنگ
چو او در جنگ آرد تیغ در چنگ
ندارد پیل یشک و شیر نر چنگ
بیابان در وغا بر تیغ او تنگ
پلنگ از هیبتش ماننده رنگ
دهد خواهندگان را سیم چون سنگ
[...]
خوشا حال لحاف و بستر آهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم
که در دامان دلبر برزنم چنگ
چو قفل رومی آوردی در آهنگ
گشادی قفل گنج از روم و از زنگ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.