گنجور

 
 
 
سلمان ساوجی

آن یار که بی نظیر و بی مانند است

عقل و دل و جان به عشق او در بند است

در یک نظر از مقام عالی جان را

بر خاک نشاند و جان بدین خرسند است

امیر شاهی

ای مهر گسل که با توام پیوند است

وز تو به یکی عشوه دلم خرسند است

لطفی بکن و بگو که من زان توام

پیداست که قیمت دروغی چند است

عرفی

آنم که به ترک دین دلم خرسند است

زنار به هر موی منش پیوند است

زد جوش جنون و فاش تر می گویم

در دیر مغان دلم به زلفی بند است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه