گنجور

 
عطار

گر صفا می‌بایدت تجرید شو

گر خرد داری ز اهل دید شو

ترک دعوی هست تجرید ای پسر

فهم کن معنی تفرید ای پسر

اصل تجریدت وداع شهوتست

بلکه کلی انقطاع لذتست

گر دهی یکبار شهوت را طلاق

آن زمان گردی تو در تفرید طلاق

گر تو ببریدی ز موجودات امید

آنکه از تجرید گردی مستفید

اعتمادت چون همه بر حق بود

آن دمت تفرید جان مطلق بود

ترک دنیا کن برای آخرت

وز بدن برکش لباس فاخرت

گر بیابی از سعادت این مقام

صاحب تجرید باشی والسلام

گر ز عقبی دست شویی بهر حق

دان که از تفرید گیرندت سبق

رو مجرد باش دایم فرد باش

تا به هر فرقی نشینی گرد باش

گرد کبر و عجب و خودرایی مگرد

قدر خود بشناس و هر جایی مگرد

هر که گرد کورهٔ انگِشت گشت

جامه از دودش سیاه و زشت گشت

وانکه با عطار می‌گردد قریب

او همی‌یابد ز بوی خوش نصیب