برد مجنون را سوی کعبه پدر
تادعا گوید شفا یابد مگر
چون رسید آنجایگه مجنون ز راه
گفت اینجا کن دعا اینجایگاه
گو خداوندا مرا بی درد کن
عشق لیلی بر دل من سرد کن
تو دعا کن تا پدر آمین کند
بوکه حق این مهربانی کین کند
دست برداشت آن زمان مجنون مست
گفت یارب عشق لیلی زآنچه هست
میتوانی کرد و صد چندان کنی
هر زمانم بیش سرگردان کنی
درد عشق او چو افزون گرددت
هرچه داری تا بدل خون گرددت
چون همه عالم شود همرنگ خون
زآن همه خون یک دلت آید برون
آن دل آنگه در حضور افتد مدام
شادی دل تا ابد گردد تمام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.