پیش آن دیوانهٔ شد پادشا
گفت از من حاجتی خواه ای گدا
گفت دارم من دو حاجت در جهان
بو که از شاهم برآید این زمان
اول از دوزخ چو خوش برهانیم
در بهشتم آری و بنشانیم
پادشاهش گفت ای حیران راه
هست این کار خدا از من مخواه
بود مجنون را یکی خم پیش در
شاه آن خم را ستاده بر زبر
گفت دور از پیش خم تا نرم نرم
خم شود از تابش خورشید گرم
زانکه شب تا روز در خم میشوم
گرم و خوش میخسبم و گم میشوم
جامهٔ خوابم خمست ای نامور
دور ازان سر تا نگردد سردتر
نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه ز تو درد مرا آمد دوا
چون نکردی داروی این درد تو
جامه خوابم را مگردان سرد تو
آنکه صد تیمار دارش نیست بس
چون تواند داشتن تیمار کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.