نازنین شوریدهٔ درگاه بود
پیشش آمد زاهدی در راه زود
گفت میگوید خداوندت سلام
نازنین گفتش که تو برگیر گام
از فضولی دست کن کوتاه تو
زانکه هیچ از حق نهٔ آگاه تو
کار حق بر تو کجا مبنی بود
کز وکیلی چون تو مستغنی بود
تو برون شو از میان کان ذات فرد
بی رسولی تو داند گفت و کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.