بوسعید مهنه قبضی داشت سخت
خادمی را گفت زود ای نیکبخت
سخت بیخویشم دمی با خویشم آر
هرکه را بینی برون شو پیشم آر
تا سخن گوید ز هر جانی مرا
راه بگشاید مگر جایی مرا
رفت خادم دید گبری خواندش
پیش شیخ آوردش و بنشاندش
شیخ گفتش حال خویشم بازگوی
نقد وقت خویش پیشم بازگوی
گبر گفتش ای امام هر یکی
در وجود آمد مرا دی کودکی
کردمش من نام جاویدان زیاد
دوش مرد و شیخ جاویدان زیاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.