گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار نیشابوری

شمارهٔ ۱: آنها که در این پرده سرایند پدید

شمارهٔ ۲: هرچیز که آن برای ما خواهد بود

شمارهٔ ۳: تا هستی تو نصیب میخواهد جست

شمارهٔ ۴: تا نفس کم و کاست نخواهد آمد

شمارهٔ ۵: آن را که درین دایره جانی عجب است

شمارهٔ ۶: هرگه که بدان بحر محقّق برسی

شمارهٔ ۷: گر اول کار، آتش افزون گردد

شمارهٔ ۸: فانی شده، تا بود، مشوّش نشود

شمارهٔ ۹: عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید

شمارهٔ ۱۰: چندین امل تو ای دل غافل چیست

شمارهٔ ۱۱: تا کی گردی ای دل غمناک به خون

شمارهٔ ۱۲: ای دل همگی خویش در جانان باز

شمارهٔ ۱۳: هم راه تن و هم ره جان او گیرد

شمارهٔ ۱۴: گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست

شمارهٔ ۱۵: دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی

شمارهٔ ۱۶: مرد آن باشد که هر نفس پاکتر است

شمارهٔ ۱۷: آن بهٔ که زخود کرانه بینی خود را

شمارهٔ ۱۸: گر مرد رهی ز ننگ خود پاک بباش

شمارهٔ ۱۹: تا چند به خود درنگری چندینی

شمارهٔ ۲۰: آن بهٔ که زعقل خود جنون یابی باز

شمارهٔ ۲۱: گر میخواهی که بازیابی این راز

شمارهٔ ۲۲: اول باری پشت به آفاق آور

شمارهٔ ۲۳: آنجا که روی به پا و سر نتوان رفت

شمارهٔ ۲۴: عاشق شدن مرد زبون آمدنست

شمارهٔ ۲۵: گر تو بر او ز تنگ دستی آئی

شمارهٔ ۲۶: گر از همگی خویشتن فرد شوی

شمارهٔ ۲۷: آنرا که نظر در آن جهان باید کرد

شمارهٔ ۲۸: چون نیستی تو محض اقرار بود

شمارهٔ ۲۹: یا شادی دو کون غم انگار همه

شمارهٔ ۳۰: گر فقر شود ای که چه خوش خواهد بود

شمارهٔ ۳۱: راهی که درو پای ز سر باید کرد

شمارهٔ ۳۲: آن جوهر پوشیده به هر جان نرسد

شمارهٔ ۳۳: از پس منشین یک دم و در پیش مباش

شمارهٔ ۳۴: تا کی باشی بی سر و بن، هیچ مباش

شمارهٔ ۳۵: آن به که همی سوزی و پیدا نکنی

شمارهٔ ۳۶: گر تو همه داری همه در آتش باش

شمارهٔ ۳۷: گر بودِ خود از عشق نبودی بینی

شمارهٔ ۳۸: گر با من خویش خاک این در آئی

شمارهٔ ۳۹: گاهی ز خیال دلبر آئی زنده

شمارهٔ ۴۰: ای مانده به جان این جهانی زنده

شمارهٔ ۴۱: تا هیچ وجود و عدمت میماند

شمارهٔ ۴۲: پیوسته به چشم دل نظر باید کرد

شمارهٔ ۴۳: در قرب تو گر هست دل دیوانه‌ست

شمارهٔ ۴۴: در عشق تو سودا و جنون بنهادیم

شمارهٔ ۴۵: در عشق تو رازی و نیاز آوردیم

شمارهٔ ۴۶: در عشق تو زاری وندم آوردیم

شمارهٔ ۴۷: ما هر دو جهان زیر قدم آوردیم

شمارهٔ ۴۸: گر ما همگی خویش چون ذرّه کنیم

شمارهٔ ۴۹: جانا ز غم عشق تو جانم خون شد

شمارهٔ ۵۰: تا شد دلم از بوی می عشق تو مست

شمارهٔ ۵۱: با هستی خویش داوری خواهم کرد

شمارهٔ ۵۲: جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست

شمارهٔ ۵۳: در بحر فنا به آب در خواهم شد

شمارهٔ ۵۴: بنگر که چه غم بیتو کشیدم آخر

شمارهٔ ۵۵: در عشق نشان و خبر من برسید

شمارهٔ ۵۶: دل از طمع خام چنان بریان شد

شمارهٔ ۵۷: هر لحظه دهد عشق توام سرشوئی

شمارهٔ ۵۸: گفتم: ز فناء خود چنانم که مپرس

شمارهٔ ۵۹: هر لحظه ز عشق در سجودی دگرم

شمارهٔ ۶۰: سر تا پایم نقطهٔ آرام کنید

شمارهٔ ۶۱: از بس که دلم به بینشان داشت نیاز

شمارهٔ ۶۲: وقتست که بیزحمت جان بنشینم

شمارهٔ ۶۳: از ننگ وجودم که رهاند بازم

شمارهٔ ۶۴: بی جان و تنم جان و تنم میباید

شمارهٔ ۶۵: خوش خواهدبود، اگر فنا خواهد بود