شمارهٔ ۱: آنها که در این پرده سرایند پدید
شمارهٔ ۲: هرچیز که آن برای ما خواهد بود
شمارهٔ ۳: تا هستی تو نصیب میخواهد جست
شمارهٔ ۴: تا نفس کم و کاست نخواهد آمد
شمارهٔ ۵: آن را که درین دایره جانی عجب است
شمارهٔ ۶: هرگه که بدان بحر محقّق برسی
شمارهٔ ۷: گر اول کار، آتش افزون گردد
شمارهٔ ۸: فانی شده، تا بود، مشوّش نشود
شمارهٔ ۹: عاشق ز کسی نکاهد و نفزاید
شمارهٔ ۱۰: چندین امل تو ای دل غافل چیست
شمارهٔ ۱۱: تا کی گردی ای دل غمناک به خون
شمارهٔ ۱۲: ای دل همگی خویش در جانان باز
شمارهٔ ۱۳: هم راه تن و هم ره جان او گیرد
شمارهٔ ۱۴: گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست
شمارهٔ ۱۵: دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی
شمارهٔ ۱۶: مرد آن باشد که هر نفس پاکتر است
شمارهٔ ۱۷: آن بهٔ که زخود کرانه بینی خود را
شمارهٔ ۱۸: گر مرد رهی ز ننگ خود پاک بباش
شمارهٔ ۱۹: تا چند به خود درنگری چندینی
شمارهٔ ۲۰: آن بهٔ که زعقل خود جنون یابی باز
شمارهٔ ۲۱: گر میخواهی که بازیابی این راز
شمارهٔ ۲۲: اول باری پشت به آفاق آور
شمارهٔ ۲۳: آنجا که روی به پا و سر نتوان رفت
شمارهٔ ۲۴: عاشق شدن مرد زبون آمدنست
شمارهٔ ۲۵: گر تو بر او ز تنگ دستی آئی
شمارهٔ ۲۶: گر از همگی خویشتن فرد شوی
شمارهٔ ۲۷: آنرا که نظر در آن جهان باید کرد
شمارهٔ ۲۸: چون نیستی تو محض اقرار بود
شمارهٔ ۲۹: یا شادی دو کون غم انگار همه
شمارهٔ ۳۰: گر فقر شود ای که چه خوش خواهد بود
شمارهٔ ۳۱: راهی که درو پای ز سر باید کرد
شمارهٔ ۳۲: آن جوهر پوشیده به هر جان نرسد
شمارهٔ ۳۳: از پس منشین یک دم و در پیش مباش
شمارهٔ ۳۴: تا کی باشی بی سر و بن، هیچ مباش
شمارهٔ ۳۵: آن به که همی سوزی و پیدا نکنی
شمارهٔ ۳۶: گر تو همه داری همه در آتش باش
شمارهٔ ۳۷: گر بودِ خود از عشق نبودی بینی
شمارهٔ ۳۸: گر با من خویش خاک این در آئی
شمارهٔ ۳۹: گاهی ز خیال دلبر آئی زنده
شمارهٔ ۴۰: ای مانده به جان این جهانی زنده
شمارهٔ ۴۱: تا هیچ وجود و عدمت میماند
شمارهٔ ۴۲: پیوسته به چشم دل نظر باید کرد
شمارهٔ ۴۳: در قرب تو گر هست دل دیوانهست
شمارهٔ ۴۴: در عشق تو سودا و جنون بنهادیم
شمارهٔ ۴۵: در عشق تو رازی و نیاز آوردیم
شمارهٔ ۴۶: در عشق تو زاری وندم آوردیم
شمارهٔ ۴۷: ما هر دو جهان زیر قدم آوردیم
شمارهٔ ۴۸: گر ما همگی خویش چون ذرّه کنیم
شمارهٔ ۴۹: جانا ز غم عشق تو جانم خون شد
شمارهٔ ۵۰: تا شد دلم از بوی می عشق تو مست
شمارهٔ ۵۱: با هستی خویش داوری خواهم کرد
شمارهٔ ۵۲: جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست
شمارهٔ ۵۳: در بحر فنا به آب در خواهم شد
شمارهٔ ۵۴: بنگر که چه غم بیتو کشیدم آخر
شمارهٔ ۵۵: در عشق نشان و خبر من برسید
شمارهٔ ۵۶: دل از طمع خام چنان بریان شد
شمارهٔ ۵۷: هر لحظه دهد عشق توام سرشوئی
شمارهٔ ۵۸: گفتم: ز فناء خود چنانم که مپرس
شمارهٔ ۵۹: هر لحظه ز عشق در سجودی دگرم
شمارهٔ ۶۰: سر تا پایم نقطهٔ آرام کنید
شمارهٔ ۶۱: از بس که دلم به بینشان داشت نیاز
شمارهٔ ۶۲: وقتست که بیزحمت جان بنشینم
شمارهٔ ۶۳: از ننگ وجودم که رهاند بازم
شمارهٔ ۶۴: بی جان و تنم جان و تنم میباید
شمارهٔ ۶۵: خوش خواهدبود، اگر فنا خواهد بود