گنجور

 
عطار

میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد

وز بیم شدن سینه پُر آتش میکرد

دردا که چو بیوفایی عمر بدید

نابرده شبی به روز، شب خوش میکرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode