عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۴۰

میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد

وز بیم شدن سینه پُر آتش میکرد

دردا که چو بیوفایی عمر بدید

نابرده شبی به روز، شب خوش میکرد