گنجور

 
 
 
عطار

از عشق فرو گرفتهای پیش و پسم

تا در غم عشق، راه نبود به کسم

تا در همه عمر دیدهام یک نفست

عمری است که سرگشتهٔ آن یک نفسم

ظهیری سمرقندی

رفتم که مباد تو بی تو خوش یک نفسم

وز گردش روزگار این داغ بسم

گر مرگ نخیزد و نباید ز پسم

آخر روزی به خدمتت باز رسم

اوحدالدین کرمانی

بگذر زمکان و کون عالم به طلسم

وز هستی لامکان تصوّر کن قسم

چون می شاید گذشتن از جوهر و جسم

قانع مشو از معرفت ذات به اسم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
اهلی شیرازی

فریاد که مردم و نگویی چه کسم

فریاد که جز تو نیست فریاد رسم

دلتنگم از آن نمیزنم پیش تو دم

کز تنگدلی برون نیاید نفسم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه