گنجور

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجه عبدالله انصاری

در بارگهت سگان ره را بار است

سگ را بار است و سنگ را دیدار است

چون سگ صفت سنگدل از رحمت تو

نومید نیم که سنگ و سگ را بار است

خیام

اکنون که گل سعادتت پربار است

دست تو ز جام می چرا بیکار است

می خور که زمانه دشمنی غدار است

دریافتن روز چنین دشوار است

میبدی

گر کشته دست را دیت دینار است

مر کشته عشق را دیت دیدار است‌‌

خاقانی

خاقانی اگر خرد سر ترا یار است

سیلی مزن و مخور که ناخوش کار است

زیرا سر هر کز خرد افسردار است

بر گردنش از زه گریبان عار است

اوحدالدین کرمانی

نه هر که میان ببندد از کفار است

یا هر زاهد زسبحه برخوردار است

چون دل به صفای حق نباشد روشن

در گردن شیخ طیلسان زنّار است

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه