عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۴۶

گر جان گویم عاشق آن دیدار است

ور دل گویم واله آن گفتار است

جان و دل من پر گهرِ اسرار است

لیکن چه کنم که بر زبان مسمار است