هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حقیقتی عمیق و در عین حال پیچیده میپردازد. گوهر عظیم محبت و لطفی که بیپایان است، به عنوان گنجی گرانبها در پشت پردههای مختلف جهان نمایان میشود. این حقیقت، هم از لحاظ ظاهری و هم از لحاظ باطنی قابل دسترسی است؛ یعنی هم در دنیای بیرونی وجود دارد و هم در دنیای درونیِ انسان.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از نکتهای عمیق و ارزشمند است که به نوعی به بینهایت بودن محبت و بخشش اشاره دارد. همچنین، به گنجینهای از دانایی و رازهایی که در دیانت و روحانیت نهفته است، اشاره میشود. به عبارتی، محبت بیپایان مانند دریا و دانش عمیق بهعنوان گنجی باارزش در دنیا و عالم دیگر در نظر گرفته شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، آنچه که در ظاهر به وضوح قابل دیدن است، شاید نشانهای از عمق و پنهانیهایی باشد که در درون هر فرد نهفته است. یعنی آنچه را که ما میبینیم فقط بخشی از واقعیت است و درون انسانها دنیای گستردهای از احساسات و افکار نهفته است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حقیقتی عمیق و در عین حال پیچیده میپردازد. گوهر عظیم محبت و لطفی که بیپایان است، به عنوان گنجی گرانبها در پشت پردههای مختلف جهان نمایان میشود. این حقیقت، هم از لحاظ ظاهری و هم از لحاظ باطنی قابل دسترسی است؛ یعنی هم در دنیای بیرونی وجود دارد و هم در دنیای درونیِ انسان.
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از نکتهای عمیق و ارزشمند است که به نوعی به بینهایت بودن محبت و بخشش اشاره دارد. همچنین، به گنجینهای از دانایی و رازهایی که در دیانت و روحانیت نهفته است، اشاره میشود. به عبارتی، محبت بیپایان مانند دریا و دانش عمیق بهعنوان گنجی باارزش در دنیا و عالم دیگر در نظر گرفته شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، آنچه که در ظاهر به وضوح قابل دیدن است، شاید نشانهای از عمق و پنهانیهایی باشد که در درون هر فرد نهفته است. یعنی آنچه را که ما میبینیم فقط بخشی از واقعیت است و درون انسانها دنیای گستردهای از احساسات و افکار نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه بروی قبله خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم بدلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است بجان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.