پدر گفتا که جهلت غالب آمد
دلت این جام را زان طالب آمد
که تا چون واقف آئی از همه راز
شوی برجملهٔ عالم سرافراز
چو خود را بر فلک این جاه بینی
همه خلق زمین در چاه بینی
ز عُجب جاهِ خود از خود شوی پُر
بمانی جاودانی در تکبر
اگر در پیش داری جامِ جمشید
که یک یک ذره میبینی چو خورشید
چه گر زان جام بینی ذرّه ذرّه
که چون مرگت نهد بر فرق ارّه
نداری هیچ حاصل چون جم از جام
که چون جم زار میری هم سرانجام
چو هست این جام در چاه اوفتادن
حرامت باد از راه اوفتادن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.