گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ببریدند دزدی را مگر دست

نزد دَم دستِ خود بگرفت و برجست

بدو گفتند ای محنت رسیده

چه خواهی کرد این دست بریده

چنین گفت او که نام دوستی خاص

بر آنجا کرده بودم نقش ز اخلاص

کنون تا زنده‌ام اینم تمامست

که بی این زندگی بر من حرامست

ز دستم گرچه قسمی جز الم نیست

چو بر دستست نام دوست غم نیست

چو ابلیس لعین اسرار دان بود

اگر سجده نمی‌کرد او ازان بود

ز خلق خود دریغش آمد آن راز

نکرد آن سجده، دعوی کرد آغاز

که تا هم او وهم خلق جهان هم

نه بینند آن دَر و آن آستان هم

که تا نوری ازان در پردهٔ عز

نگردد در نظر آلوده هرگز