ببریدند دزدی را مگر دست
نزد دَم دستِ خود بگرفت و برجست
بدو گفتند ای محنت رسیده
چه خواهی کرد این دست بریده
چنین گفت او که نام دوستی خاص
بر آنجا کرده بودم نقش ز اخلاص
کنون تا زندهام اینم تمامست
که بی این زندگی بر من حرامست
ز دستم گرچه قسمی جز الم نیست
چو بر دستست نام دوست غم نیست
چو ابلیس لعین اسرار دان بود
اگر سجده نمیکرد او ازان بود
ز خلق خود دریغش آمد آن راز
نکرد آن سجده، دعوی کرد آغاز
که تا هم او وهم خلق جهان هم
نه بینند آن دَر و آن آستان هم
که تا نوری ازان در پردهٔ عز
نگردد در نظر آلوده هرگز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.