جان به لب آوردهام تا از لبم جانی دهی
دل ز من بربودهای باشد که تاوانی دهی
از لبت جانی همی خواهم برای خویش نه
زانکه هم بر تو فشانم گر مرا جانی دهی
تو همی خواهی که هر تابی اندر زلف توست
همچو زلف خویش در کار پریشانی دهی
من چو گویی پا و سر گم کردهام تا تو مرا
زلف بفشانی و از هر حلقه چوگانی دهی
من کیم مهمان تو، تو تنگها داری شکر
میسزد گر یک شکر آخر به مهمانی دهی
من سگ کوی توام شیری شوم گر گاه گاه
چون سگان کوی خویشم ریزهٔ خوانی دهی
چون نمییابند از وصل تو شاهان ذرهای
نیست ممکن گر چنان ملکی به دربانی دهی
من که باشم تا به خون من بیالایی تو دست
این به دست من برآید گر تو فرمانی دهی
کی رسم در گرد وصل تو که تا میبنگرم
هر دمم تشنه جگر سر در بیابانی دهی
داد از بیداد تو عطار مسکین دل ز دست
دست آن داری که تو داد سخن دانی دهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق شاعر در عشق و نیاز به معشوق اشاره دارد. شاعر با زبان تصویری و استعاری ابراز میکند که تا چه حد خود را در آتش عشق به معشوق میسوزاند و از او میخواهد تا به او جان و زندگی ببخشد. او احساس میکند که در جستجوی وصالی است که نمیتواند به آن دست یابد و از معشوق میخواهد تا با زیباییهایش او را نوازش کند. شاعر خود را همچون مهمانی در کنار معشوق میبیند و از او انتظار دارد که به او توجه کند و محبت نشان دهد. در نهایت، او به ناامیدی در عشقش اشاره میکند و از بیداد عشق مینالد. این شعر نمایانگر فراق، نیاز و تلاش برای درک و وصول به معشوق است.
هوش مصنوعی: من به شدت در حال نواختن و ناامیدی هستم و به آخرین مرحله رسیدهام. از تو میخواهم که به من جان ببخشی، زیرا تو دل مرا از دستم گرفتهای و اکنون باید عوض آن چیزی به من بدهی.
هوش مصنوعی: من از لبهای تو زندگی میخواهم، نه اینکه فقط بخواهم بر تو بگسترانم، بلکه اگر به من جان دهی، برای خودم استفاده کنم.
هوش مصنوعی: تو هم میخواهی که هر حلقه و تاب موهایت را همانند زلف خودت به حالت بینظمی بیفکن.
هوش مصنوعی: من مانند گوی بیهدف و سرگشتهام، تا تو با زلفهای زیبایت به من محبت کنی و از هر حلقهات به من شادی و نعمت ببخشی.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که مهمان تو باشم؟ تو که به اندازهی کافی نعمت و خیرت را داری، بهتر است اگر یک ذره از شیرینیات را به من هم بدهی.
هوش مصنوعی: من چون سگ در کوی تو هستم و اگر روزی فرصتی پیش بیاید، به قدری خوشحال میشوم که مثل شیر قوی و شجاع میشوم، به شرط آنکه گهگاهی از سر لطف، لقمهای هم به من بدهی.
هوش مصنوعی: زیرا شاهان حتی ذرهای از وصل تو نمییابند، اگر تو همواره مانند یک پادشاه بزرگ به کسی مقام و جایگاهی بدهی، این امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که تو به خاطر من خود را خونی کنی؟ فقط اگر تو بخواهی، میتوانم دستم را به دستت برسانم.
هوش مصنوعی: چه هنگامی میتوانم به وصال تو برسم که هر لحظه با نگاه کردن به تو، قلبم نیمهجان و تشنه است و در بیابانی خالی به سر میبرم؟
هوش مصنوعی: عطار بیچاره از ظلم و ستم تو فریاد میزند و دلش به درد آمده است. تو که در سخن گفتن توانایی داری، چه کنهای به او وارد کردهای!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.