گنجور

 
عطار

ساقیا گر پخته‌ای می خام ده

جان بی آرام را آرام ده

خیزو بزمی در صبوحی راست کن

یک صراحی باده ما را وام ده

صبح پیدا گشت و شب اندر شکست

خفتگان مست را دشنام ده

چون بخواهی ریخت همچون گل ز بار

بار کم کش بادهٔ گلفام ده

همچو گل شو بادهٔ گلفام نوش

همچو بلبل سوی گل پیغام ده

داد خود بستان که ایام گل است

یا نه خوش خوش داد این ایام ده

گر سراسر نیست دردی در فکن

نیم مستان را پیاپی جام ده

چون اجل دامی گلوگیر آمده است

چون درآید وقت تن در دام ده

خاطر عطار سودا می‌پزد

سوخت از غم هین شرابش خام ده

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
غزل شمارهٔ ۷۱۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم