گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

زلف به انگشت پریشان مکن

روی بدان خوبی پنهان مکن

طرهٔ مشکین سیه رنگ را

سایهٔ خورشید درافشان مکن

از سر بیداد سر سروران

در سر آن سرو خرامان مکن

عاشق دل سوخته را دست گیر

جان و دلم بی سر و سامان مکن

چون بر ما آمده‌ای یک زمان

حال دل خسته پریشان مکن

در بر ما یک نفس آرام گیر

از بر ما قصد شبستان مکن

بی رخ خود عالم همچون بهشت

بر من دل سوخته زندان مکن

بر تو چو عطار جفایی نکرد

آنچه ز تو آن نسزد آن مکن