کافری است از عشق دل برداشتن
اقتدا در دین به کافر داشتن
در ملا تحقیق کردن آشکار
در خلا دین مزور داشتن
از برون گفتن که شیطان گمره است
وز درونش پیر و رهبر داشتن
چون درآید تیرباران بلا
در هزیمت دامن تر داشتن
کار مردان چیست بیکار آمدن
پس به هر دم کار دیگر داشتن
خاک ره بر خود نمایان ریختن
خویشتن را خاک این در داشتن
غرقهٔ این بحر گشتن ناامید
وانگهی امید گوهر داشتن
دست بر سر پای در گل آمدن
خشت بالین، خاک بستر داشتن
دام تن در راه معنی سوختن
مرغ جان بیبال و بیپر داشتن
هر سری کان از تو سر برمیزند
از برای تیغ و خنجر داشتن
چون فلک خورشید را بر سر کشید
کی تواند پای بر سر داشتن
پای بر سر نه که اینجا کافری است
سر برای تاج و افسر داشتن
همچو عطار این سگ درنده را
زهر دادن یا مسخر داشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.