گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

بیار آن جام می تا جان فشانیم

نثاری بر سر جانان نشانیم

بیا جانا که وقت آن درآمد

که جان بر جام جان‌افشان فشانیم

چو بر جان آشکارا گشت جانان

ز غیرت جان خود پنهان فشانیم

دمی کز ما برآید بی غم او

در آن ماتم بسی طوفان فشانیم

چو دریا در خروش آییم وانگه

ز چشم خون‌فشان باران فشانیم

وگر در دیده آید غیر او کس

نمک در دیدهٔ گریان فشانیم

همان بهتر که در عشقش چو عطار

در از دریای بی‌پایان فشانیم