گنجور

 
عطار

در چه طلسم است که ما مانده‌ایم

با تو به هم وز تو جدا مانده‌ایم

نی که تویی جمله و ما هیچ نه

مانده تویی ما ز کجا مانده‌ایم

از همه معنی چو تویی هرچه هست

پس به چه معنی من و ما مانده‌ایم

رشته چو یکتاست در اصلی که هست

پس ز برای چه دوتا مانده‌ایم

چون تو سزاوار وجودی و بس

ما نه به حق نه به سزا مانده‌ایم

چون همه تو ما همه هیچ آمدیم

ای همه تو هیچ چرا مانده‌ایم

چون همه نه با تو و نه بی توییم

نه به بقا نه به فنا مانده‌ایم

در خم چوگان سر زلف تو

گوی صفت بی سر و پا مانده‌ایم

پاک کن از ما دل ما زانکه ما

سوختهٔ خوف و رجا مانده‌ایم

ما چو فریدیم نه نیک و نه بد

کز دو جهان فرد تو را مانده‌ایم