ترسا بچهای کشید در کارم
بربست به زلف خویش زنارم
پس حلقهٔ زلف کرد در گوشم
یعنی که به بندگی ده اقرارم
در بندگیش نه هندوم بدخوی
هستم حبشی که داغ او دارم
پروانهٔ او شدم که هر ساعت
در جمع چو شمع میکشد زارم
شاید که کشد چو هست عیسی دم
کز معجزه زنده کرد صد بارم
او یوسف عالم است در خوبی
من دست و ترنج پیش او دارم
هرگز نایم ز بار او بیرون
کز عشق نهاد صاع در بارم
زان روز که درد عشق او خوردم
مانده است گرو به درد دستارم
دی ساکن کنج صومعه بودم
وامروز ز ساکنان خمارم
چون دانم داد شرح حال خود
فیالجمله نه کافرم نه دین دارم
کو در عالم کسی که برهاند
یکباره ز ناکسی عطارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شخصی به هزار غم گرفتارم
در هر نفسی به جان رسد کارم
بیزلت و بیگناه محبوسم
بیعلت و بیسبب گرفتارم
در دام جفا شکسته مرغیام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.