گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

مرا قلاش می‌خوانند، هستم

من از دردی کشان نیم مستم

نمی‌گویم ز مستی توبه کردم

هر آن توبه کزان کردم، شکستم

ملامت آن زمان بر خود گرفتم

که دل در مهر آن دلدار بستم

من آن روزی که نام عشق بردم

ز بند ننگ و نام خویش رستم

نمی‌گویم که فاسق نیستم من

هر آن چیزی که می‌گویند هستم

ز زهد و نیکنامی عار دارم

من آن عطار دردی‌خوار مستم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode