گنجور

 
عطار

اینت گم گشته دهانی که توراست

وینت نابوده میانی که توراست

از دو چشم تو جهان پرشور است

اینت شوریده جهانی که توراست

جادوان را به سخن خشک کنی

خه زهی چرب‌زبانی که توراست

آخر این ناز تو هم در گذرد

چند مانده است زمانی که توراست

گفتی از من شکری باید خواست

اینت آشفته دهانی که توراست

چون بهای شکرت صد جان است

چه کنم نیمهٔ جانی که توراست

مده ای ماه کسی را شکری

که شکر هست زبانی که توراست

خط معزولی حسن تو دمید

سست ازآن گشت عنانی که توراست

قیر شد گرد رخت غالیه گون

خطت از غالیه دانی که توراست

چون خط او بدمد ای عطار

کم شود آه و فغانی که توراست