گرد ره تو کعبه و خمار نماند
یک دل ز می عشق تو هشیار نماند
ور یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا
از چهرهٔ خورشید و مه آثار نماند
جان چون بگشاید به رخت دیده که جان را
با نور رخت دیده و دیدار نماند
گر وحدت خود را با قلاوز فرستی
از وحدت تو هستی دیار نماند
جانا ز می عشق تو یک قطره به دل ده
تا در دو جهان یک دل بیدار نماند
در خواب کن این سوختگان را ز می عشق
تا جز تو کسی محرم اسرار نماند
از بس که ز دریای دلم موج گهر خاست
ترسم که درین واقعه عطار نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر یک سر موی از رخ تو روی نماید
بر روی زمین خرقه و زنار نماند
آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم
آن سوخته را جز غم تو کار نماند
گر برفکنی پرده از آن چهره زیبا
[...]
ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند
وقتی رسد آخر که به جز خار نماند
تاراج خزان آید و گلزار نماند
این تازگی حسن تو بسیار نماند
دایم گل رخسار تو بر بار نماند
[...]
دایم به تو این گرمی بازار نماند
این گرمی بازار تو بسیار نماند
از گرمی بازار مشو غره بیندیش
زان دم که خریدار به بازار نماند
بر باد دهد صرصر خط خرمن حسنت
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.