گنجور

 
مولانا

گر یک سر موی از رخ تو روی نماید

بر روی زمین خرقه و زنار نماند

آن را که دمی روی نمایی ز دو عالم

آن سوخته را جز غم تو کار نماند

گر برفکنی پرده از آن چهره زیبا

از چهره خورشید و مه آثار نماند

در خواب کنی سوختگان را ز می عشق

تا جز تو کسی محرم اسرار نماند

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۵۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

گرد ره تو کعبه و خمار نماند

یک دل ز می عشق تو هشیار نماند

ور یک سر موی از رخ تو روی نماید

بر روی زمین خرقه و زنار نماند

وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم

[...]

هلالی جغتایی

ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند

وقتی رسد آخر که به جز خار نماند

تاراج خزان آید و گلزار نماند

این تازگی حسن تو بسیار نماند

دایم گل رخسار تو بر بار نماند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از هلالی جغتایی
رفیق اصفهانی

دایم به تو این گرمی بازار نماند

این گرمی بازار تو بسیار نماند

از گرمی بازار مشو غره بیندیش

زان دم که خریدار به بازار نماند

بر باد دهد صرصر خط خرمن حسنت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه