دلم در عشق تو جان برنتابد
که دل جز عشق جانان برنتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهد
که یک دل بیش یک جان برنتابد
دلم در درد تو درمان نجوید
که درد عشق درمان برنتابد
مرا در عشق تو چندان حساب است
که روز حشر دیوان برنتابد
ز عشقت قصهٔ گفتار ما را
یقین دانم که دو جهان برنتابد
اگر با من نمیسازی مسوزم
که یک شبنم دو طوفان برنتابد
چو پروانه دلم در وصل خود سوز
که این دل دود هجران برنتابد
دل عطار بر بوی وصالت
ز هجرت یک سخن زان برنتابد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دل من داغ هجران بر نتابد
که دل خود وصل جانان برنتابد
دل من زحمت جان برنتابد
که در ملکی دو سلطان برنتابد
گرش همچون سگان کو برانند
عنان از کوی جانان بر نتابد
کجا در خلوت وصلش بُود بار
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.