گنجور

 
عطار

چه شاهدی است که با ماست در میان امشب

که روشن است ز رویش همه جهان امشب

نه شمع راست شعاعی، نه ماه را تابی

نه زهره راست فروغی در آسمان امشب

میان مجلس ما صورتی همی تابد

که آفتاب شد از شرم او نهان امشب

بسی سعادت از این شب پدید خواهد شد

که هست مشتری و زهره را قران امشب

شبی خوش است و ز اغیار نیست کس بر ما

غنیمت است ملاقات دوستان امشب

دمی خوش است مکن صبح دم دمی مردی

که همدم است مرا یار مهربان امشب

میان ما و تو امشب کسی نمی گنجد

که خلوتی است مرا با تو در نهان امشب

بساز مطرب از آن پرده‌های شور انگیز

نوای تهنیت بزم عاشقان امشب

همه حکایت مطبوع درد عطار است

ترانهٔ خوش شیرین مطربان امشب