مگو بیهوده هان ای موش خاموش
چو افتادی در آتش در همی جوش
خلاف شرع و دین کردی شدی مست
اگر خونت بریزم جای آن هست
مرا استاد پندی داد نیکو
کز آن پند آمدم فرخنده مه رو
مرا گفتا که تو بیرون مبر سر
اگر فیلی و خصم از پشه کمتر
مشو ایمن که کم یا بیش گردد
ز نیش او ترا دل ریش گردد
مشو از فکر او ایمن که ناگاه
در اندازد ترا از مکر در چاه
نکردم پند استادان فراموش
مرا آن پند شد چون حلقه در گوش
ببر از من امید رستگاری
بجز مردن دگر کاری نداری
نخواهی رستگار آمد ز دستم
که بسیاری کمین تو نشستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.