نسیم صبحدم آمد به گلشن
به چشمش گلش آمد همچو گلخن
گل از بلبل بکلی دست شسته
دریده پیرهن در خون نشسته
هزاران خار در پا دست در گل
فراق بلبلش بنشسته در دل
چو سرو اندر چمن افتان و خیزان
به زاری زار میگفت ای عزیزان
به هم خوش بود ما را در گلستان
حسد بردند بر ما جمله مرغان
حسودان را به جز کوری مبادا
میان همدمان دوری مبادا
همینش کار باشد چرخ گردان
که دوری افکند با دوستداران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.