شنودم من از آن داننده استاد
که چون عبادی اندر نزع افتاد
درآمد پیش او عباسه ناگاه
ز پای افتاده دیدش بر سر راه
ز سیلاب اجل مدهوش گشته
ز پاسخ بلبلش خاموش گشته
بدو گفت ای لطیف نغز گفتار
زفانت در سخن گفتن شکر بار
تو تا پیش سخنگویان نشستی
همه دست سخنگویان ببستی
چرا گشتی چنین خاموش بیکار ؟
چو بود آن حرص بسیارت به گفتار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از گفتوگویی بین یک عابد و شخصی به نام عباس صحبت میکند. عابد در حال نزع و احتضار است و عباس که به او نزدیک میشود، او را در حالت بیحالی و ناامیدی میبیند. عباس از عابد میپرسد که چرا در این وضعیت خاموش و بیعمل است، در حالی که او همیشه در گفتار و بیان خود فعال بوده است. عباس به او میگوید که چرا در این لحظه حساس و بحرانی از سخن گفتن خودداری کردهای، در حالی که همیشه به سخن گفتن علاقهمند بودی.
هوش مصنوعی: من از استاد دانایی شنیدهام که وقتی عبادی در حال مبارزه یا درگیری باشد، چگونه باید عمل کند.
هوش مصنوعی: عباس ناگهان در مقابل او حاضر شد و او را از دور مشاهده کرد که به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: از طوفان مرگ گیج و پریشان شده و به خاطر نداشتن پاسخ، بلبلش خاموش مانده است.
هوش مصنوعی: به او گفت: ای شخص با کلام زیبا و نرم، در سخنانت مانند عسل شیرینی وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنار اهل سخن نشستهای، همه افراد دیگر نمیتوانند به راحتی صحبت کنند یا حرفی بزنند.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر ساکت و بیکار شدهای؟ وقتی که آنقدر حرص و اشتیاق زیادی برای صحبت کردن داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.