شنودم من که طوطی را اول در
نهند آیینهای اندر برابر
چو طوطی روی آیینه ببیند
چو خویشی را هر آیینه ببیند
یکی گوینده خوشالحان و دمساز
برآرد از پس آیینه آواز
چنان پندارد آن طوطی دلبر
که هست آواز آن طوطی دیگر
چو حرفی بشنود گردد دلش شاد
به لطفی گیرد او حرفی چنان یاد
وجود آیینه است اما نهان است
عدم آیینه را آیینهدان است
هر آن صورت که در نقص و کمالیست
درین آیینه عکسی و خیالیست
چو تو جز عکس یک صورت نبینی
همه با عکس خیزی و نشینی
تو پنداری که هر آواز و هر کار
از آن عکس است کز عکسی خبردار
همه خلقان هم از خود بیخبر دان
همه چیزی طلسم یکدگر دان
چو تو در پیش آیینه نشینی
نبینی آیینه تو روی بینی
وجود ار ذرهای گشتی پدیدار
شدی زین هر دو گیتی سرنگوسار
وجودْ آتش جهانْ پشمِ چیده
نمانده پشم و آتش آرمیده
جهان و هرچه در هر دو جهان است
چو عکسیست و ترا برعکس آنست
اگر جز عکس چیزی بر تو افتد
چون آن حلاج آتش در تو افتد
برآری پنبهٔ پندارت از گوش
درآیی چون خم خمخانه در جوش
سراپایت یکی گردد چو فرموک
چو مردان ترک گیری پنبه و دوک
شود چون پنبهای موی سیاهت
نه سر مانَد نه پنبه در کلاهت
چو تو یک دانه پنبه نیرزی
نه حلاجی کنی دیگر، نه درزی
ترا پنبه کند از خود که هین دور
که بر جای تو میبنشیند آن نور
مشو زنهار ای مرد فضولی
ازین معنی که من گفتم حلولی
حلول و اتحاد اینجا حرام است
ولیکن کار استغراق عام است
چراغ آنجا که خورشید منیر است
میان بود و نابودی اسیر است
چه جای نه عدد باشد نه اعراض
نه اجسام و نه اجزا و نه ابعاض
هر آن حکمی که کردی آن تو باشی
عطیم و عالم و دیان تو باشی
هر آن وصفی که حق را کرد خواهی
چنان دانم که انسی فرد خواهی
تو اندر وصف او چیزی که دانی
ز دفترهای وهم خویش خوانی
چو فهم تو تو باشی او نباشد
اگر وصفش کنی نیکو نباشد
چو نه اوست ونه غیر او صفاتش
صفاتش چون کنی بشناس ذاتش
بدو بشناس او را راهت این است
طریق جان معنی خواهت این است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.