در دل از شمع رخش انجمنی ساختهاند
بی گل و سنبل و نسرین چمنی ساختهاند
از کران ازلی تا به کران ابدی
درج در کسوت یک پیرهنی ساختهاند
وه چه عقد النظری نی نی سرالسر است
جز یکی نیست چسان ما و منی ساختهاند
شد تجلی جلالی سبب مظهر قهر
این دوبینان ز چه رو اهرمنی ساختهاند
ملک حسن به دل بست بر اورنگ جلال
بنگر اهرمنان ما و منی ساختهاند
ساعتی هجر تو بر دردکشان دردت
دوزخی نی نی دوزخشکنی ساختهاند
یوسفی بو که درآید ز تک این چه طبع
از توسل به بزرگان رسنی ساختهاند
کشف اسرار چو آیین زان روی است
که نقاب رخ اسرار تنی ساختهاند