شدم صدره به زیر سنگ طفلان در جنون پنهان
ولیکن باز پیدا کرده ما را محنت دوران
ببین چشم تر ما را مگو از نوح و طوفانش
که او یک بار طوفان دید و ما هر لحظه صد طوفان
نبخشد دیدهام را نور غیر از خاک آن درگه
نسازد سوز دل خاموش الا آب آن پیکان
دل رنجور از خود میرود هر لحظه چون طفل
تسلّی میدهندش از قدوم وی پرستاران
به جز آن پادشاه کشور دل در جهان اسرار
کدامین پادشه دیدی که ملک خود کند ویران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت یک معشوقه میپردازد که کلاه دلربایی بر سر دارد. او از نیاز عاشقان به وصال آن معشوقه سخن میگوید و زیباییهای او را با گلها و طبیعت تطبیق میدهد. معشوقه به قدری زیباست که دل هر بینندهای را میرباید و آثار عشقش چنان عمیق است که گویی شمعی از رشک جمال او آب میشود. شاعر در انتها به اسرار عشق و دردهای ناشی از آن اشاره میکند و از مخاطب دعوت میکند تا به زیباییهای عشق نگاهی عمیقتر بیندازد.
هوش مصنوعی: به زیر سنگ کودکان گرفتار شدم، در حالت جنون پنهان ماندم، اما در نهایت درد و رنج روزگار مجدداً ما را آشکار کرد.
هوش مصنوعی: به چشمان خیس ما نگاه کن و از قصه نوح و طوفان او سخن نگو. او فقط یک بار طوفان را تجربه کرد، اما ما هر لحظه با درد و سختیهای بسیار مواجهیم.
هوش مصنوعی: چشمان من جز نور خاک آن مکان چیز دیگری را نمیبخشند و تنها آب آن پیکان است که میتواند شعله دل خاموش مرا روشن کند.
هوش مصنوعی: دل آشفته و دردمند هر لحظه به سوی خود میرود، مانند کودکی که پرستاران با آمدن خود او را آرامش میبخشند.
هوش مصنوعی: جز آن پادشاهی که قلبها را فرمانروایی میکند، آیا در جهان پادشاهی دیگری هست که مایی که ملک و قلمرو خود را ویران کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.