تحمل از غم تو یا ز روزگار کنم
بغیر آنکه خورم خون دل چکار کنم
اگر عناصر این نه فلک ورق گردد
غمت رقم نشود گرچه اختصار کنم
بطول روز قیامت شبی ببایستی
که با تو من گله از درد انتظار کنم
ببزم غیر مکش می روا مدار که من
مدام بی تو بخون جگر مدار کنم
بآن رسیده ز جور سپهر و کینهٔ غیر
که رخت بندم و ترک دیار و یار کنم
کنون که ناشده طوفان بیار خاک رهش
که بلکه چارهٔ این چشم اشکبار کنم
جفا مبر ز حد اندیشه کن از آن روزی
که داوری بتو در نزد کردگار کنم
نصیب ما نشد ای دوست کنج دامت هم
نه آشیان نه قفس کاندران قرار کنم
عجب مدار گرت نغمه سنج شد اسرار
که عندلیبم و افغان بنوبهار کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و درد عشق و انتظار هجرت از معشوق است. شاعر از تحمل غم و رنج ناشی از دوری معشوق صحبت میکند و احساس میکند که حتی اگر روزگار تغییر کند، عشق او همچنان باقی خواهد ماند. او از درد انتظار و نیاز به گله کردن با معشوق در روز قیامت سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که زندگی بدون معشوق برای او غیرممکن است. در پایان، شاعر به آزادی و زندگی بدون عشق اشاره میکند و اینکه عشقش مانند یک خواب و بهار تازه است، حتی اگر درد و رنج پنهانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو یا به خاطر مشکلات زندگی، من باید تحمل کنم، اما بدون اینکه بخورم و از دل شاد باشم، چه کار میتوانم بکنم؟
هوش مصنوعی: اگرچه تمام عناصر آسمانها را تغییر دهم و به هم بریزم، هیچکدام از غم تو کاهش نخواهد یافت، حتی اگر بخواهم کوتاه بیایم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت باید شبی را سپری کنم که بتوانم از درد انتظارم با تو شکایت کنم.
هوش مصنوعی: اگر کسی را جز من به کشتن مده، زیرا من همیشه با عشق تو در درون خود میسوزم.
هوش مصنوعی: به نقطهای رسیدهام که از ظلم روزگار و دشمنیها به ستوه آمدهام و تصمیم گرفتهام که از این مکان و از همراهانم جدا شوم.
هوش مصنوعی: حالا که طوفان هنوز به وجود نیامده، گرد و غبار راهش را به کناری بزن تا شاید بتوانم مرهمی بر این چشمان پر از اشک بگذارم.
هوش مصنوعی: بدی نکن و از مرز فکر و تحلیل فراتر نرو، زیرا روزی خواهد رسید که قضاوت تو را نزد خداوند خواهم کرد.
هوش مصنوعی: ای دوست، ما نصیبی از عشق و محبت تو نداشتیم؛ نه خانهای در کنار تو داریم و نه حتی قفسی که در آن آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر در دل تو راز و نغمهای از موسیقی وجود دارد، تعجب نکن. من چون بلبل در بهار، آوازهایی میخوانم و افکارم را ابراز میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زبزرگوارا! من ترک مدح گفتن تو
اگر کنم نه ز تقصیر ، از اضطرار کنم
عطای شعر چو از تو جفا و جور بود
ضرورتست که خاموشی اختیار کنم
نه رای آنکه بترک دیار و یار کنم
نه جای آنکه سر کویش اختیار کنم
نه روی آنکه تحمل کنم ببوی امید
نه روز آنکه شب وصل را شمار کنم
سزای من دلم از دیده در کنار نهاد
[...]
به عزم کعبه سفر گفتم اختیار کنم
بدین بهانه گذر بر دیار یار کنم
ولی چه سود که نگذاردم مدار سپهر
که بر مراد دل خویش هیچ کار کنم
صبا رساند غباری ز موکبش آن به
[...]
چو یار رخت سفر بست من چکار کنم
وداع عمر کنم یا وداع یار کنم
توییکه میروی از چشم من چنین سرمست
منم که دوری ازین چشم پرخمار کنم
تو اختیار سفر کردی از نظر رفتی
[...]
چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم
من آن نیم که پشیمانی اختیار کنم
خوش آن که روز شب خود ز روی یار کنم
شبی به روز در آن زلف مشکبار کنم
مروت است که بوسد لب تو ساغر و من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.