در دام خود کی افکند صیاد عشق اهل هوس
آری ندیده دیدهٔ شاهین کند صید مگس
نی سودی اندر پیشهها نی حاصلی ز اندیشهها
عشقی به روی کار بر حق سخن اینست و بس
ای دلبر بیمهر من بی مهر رویت ذره سان
سرگشته و بیچارهام ای چارهام فریاد رس
مردیم در کنج قفس وز گردش وارون چرخ
صد رخنه در دل هست و نیست یک رخنهٔ در این قفس
رسمی است میگیرد عسس در هر دیاری مست را
لیکن به ملک عاشقی این مست میگیرد عسس
نبود عجب کاید نفس با آن که کشتی صدرهم
تا سوی دل بویت برد از سینه میآید نفس
ای باغبان چون ساختی گل را جدا از عندلیب
باری نسازد همنشین با نوگلم هر خار و خس
سر در گریبان کردهام با خویش باشد سر من
تار از دلم افشا کنم کو محرم اسرار کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس
گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم
ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس
در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان
[...]
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان
هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
[...]
چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
آشفته ام چون موی تو بر آرزوی روی تو
سرگشته ام در کوی تو بر تو ندارم دست رس
گفتم ز لعلت خسته ام یک شربت آبی ده مرا
[...]
کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
پائی بدامان میکشم در دیده افغان میکشم
فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس
دیگر بیاد گلستان بیجا بود آه و فغان
[...]
با زندگانی زین سپس ارمان ندارم یک نفس
درمان من مرگ است و بس
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.