گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

ای در صفت ذات تو حیران که و مه

وز هر دو جهان خدمت درگاه تو به

علت تو ستانی و شفا هم تو دهی

یا رب تو به فضل خویش بستان و بده

فرخی سیستانی

با من چو گل شکفته باشی گه گه

گاهی باشی چو کارد با گوشت تبه

روزی همه آری کنی و روزی نه

یک ره صنما بنه مرا بریک ره

ابوالفرج رونی

چون زور ملک چرخ درآورد به زه

از چرخ ملک بانگ برآورد که زه

خم داد ز شست تیز و برداشت گره

بگشاد گشاد او مسام دو زره

سنایی

گفتی گله کرده‌ای ز من با که و مه

بهتان چنین بر من بیچاره منه

از تو به کسی گله نکردم بالله

گفتم که اگر نکوترم داری به

انوری

کسری که کمان عدل او کرد به زه

حاتم که ز کان به جود بگشاد گره

رستم که به گرز خود کردی چو زره

پیروز شه از هرسه درین هریک به

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه