اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

ره روانی که راه حق پویند

از خدا جز خدا نمی جویند

واله آن جمال و رخسارند

عاشق حسن آن پری رویند

صورت او بدیده بنگارند

نقش غیرش ز لوح دل شویند

راز اورا بگوش او شنوند

هرچه گویند هم بدو گویند

روز و شب بیقرار و آرامند

همه در جست و جوی دلجویند

گر بصورت ز آدمی زادند

هم ملک سیرت و خدا خویند

طیلسان فنا چو می پوشند

فارغ از دلق کهنه و نویند

قطب دور و محیط دایره اند

همچو پرگار گرد خود پویند

ای اسیری نگر بعین یقین

کین همه نقش صورت اویند