ره روانی که راه حق پویند
از خدا جز خدا نمی جویند
واله آن جمال و رخسارند
عاشق حسن آن پری رویند
صورت او بدیده بنگارند
نقش غیرش ز لوح دل شویند
راز اورا بگوش او شنوند
هرچه گویند هم بدو گویند
روز و شب بیقرار و آرامند
همه در جست و جوی دلجویند
گر بصورت ز آدمی زادند
هم ملک سیرت و خدا خویند
طیلسان فنا چو می پوشند
فارغ از دلق کهنه و نویند
قطب دور و محیط دایره اند
همچو پرگار گرد خود پویند
ای اسیری نگر بعین یقین
کین همه نقش صورت اویند