زاد راه عاشقان سوز و نیاز و زاریست
کار عالم جز غم عشقت همه بیکاریست
خواب بر چشمم حرام آمد ز شوق روی تو
ز اشتیاقت کار عاشق روز و شب بیداریست
هرچه برجان من آید از تو مهرست و وفا
گر جفایی میرود بر دل ز تو دلداریست
از غم عشق تو شادیهاست در جان و دلم
کز غم عشق تو عاشق را بسی غمخواریست
پیش دلبر جان و دل در باز گر تو عاشقی
جان نثار عشق جانان کردن از ناچاریست
زاهد بی درد هرگز مرد درد عشق نیست
لیک عاشق در غم معشوق مرد کاریست
با لقای نور بخشش عزت دنیا و دین
پیش رندان ای اسیری عین ذل و خواریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.