گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است
جانا نگر کز جست و جو یک لحظه کی آسوده است
ارواح قدسی زین سبب بیخورد و بیخواب آمده
عقل کل اندر عمرها زین غم دمی نغنوده است
بینی که باد تندخو چون آب و آتش دم بدم
افتان بخاک ره چنین آن هم ازین غم بوده است
یاقوت و لعل از مهر او افتاده در کوه و کمر
از اشک خونین لاله را دامن بخون آلوده است
حیوان و انسان از طلب گشته روان از هر طرف
این رفتن واین آمدن گوئی مگر بیهوده است
چشم بصیرت را گشا یک یک ازین ها کن نگاه
از گوش جان بشنو ز من کین نکته کس نشنوده است
خامش اسیری تا بکی افشای این سر بهر چیست
عارف کجا نااهل را رمزی ازین بنموده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.