گنجور

 
اسیری لاهیجی

دایما درد تو همراه منست

عشق تو هم حاکم و شاه منست

هرکه بیدارست شبها در جهان

از فغان و زاری و آه منست

دو گواه عدل بر سوز دلم

چشم گریان روی چون کاه منست

سرور خوبان عالم این زمان

دلبر زیبای چون ماه منست

جان فشاندن ای اسیری در غمش

در طریق عاشقان راه منست