بخش ۱۱ - حکایت ده - پیشبینی نظامی عروضی و پاداش آن
در شهور سنهٔ سبع و اربعین خمسمایة میان سلطان عالم سنجر بن ملکشاه و خداوند سلطان علاء الدنیا و الدین مصاف افتاد به در اوبه و مصاف غور شکسته شد.
و خداوند سلطان مشرق خلد الله ملکه گرفتار گشت و خداوندزاده ملک عالم عادل شمس الدولة و الدین محمد بن مسعود گرفتار شد به دست امیر اسفهسالار یرنقش هریوه.
و پنجاه هزار دینار قرار افتاد که کس او به حضرت بامیان رود و استحثاث آن مال کند و چون مال به هری رسد آن خداوندزاده را اطلاق کنند.
و از جانب سلطان عالم او خود مطلق بود و به وقت حرکت کردن از هری تشریف نامزد کرده بود.
من بنده در این حال بدان خدمت رسیدم.
روزی در غایت دلتنگی به بنده اشارت فرمود که:
«آخر این گشایش کی خواهد بود و این حمل کی برسد؟»
آن روز بدین اختیار ارتفاعی گرفتم، طالع برکشیدم و مجهود بجای آوردم. سوم روز آن سؤال را دلیل گشایش بود. دیگر روز بیامدم و گفتم:
«فردا نماز پیشین کس رسد.»
آن پادشاه زاده همه روز در این اندیشه بود. دیگر روز به خدمت رفتم. گفت:
«امروز وعده است؟»
گفتم:
«آری»
تا نماز پیشین هم در آن خدمت بایستادم چون بانگ نماز برآمد از سر ضجرت گفت:
«دیدی که نماز پیشین رسید و خبری نرسید.»
آن پادشاه زاده در این بود که قاصدی در رسید و این بشارت داد که:
«حمل آوردند پنجاه هزار دینار و گوسفند و چیزهای دیگر. عز الدین محمود حاجی کدخدای خداوند زاده حسام الدولة والدین صاحب حمل است.«
و دیگر روز خداوندزاده شمس الدولة و الدین خلعت سلطان عالم بپوشید و مطلق شد و به زودترین حالی روی به مقر عز خویش نهاد و هر روز کارها بر زیادت است و بر زیادت باد.
و در این شبها بود که بنده را بنواخت و گفت:
«نظامی! یاد داری که به هری آن حکم کردی و چنان راست باز آمد؟ خواستم که دهان تو پر زر کنم آنجا زر نداشتم اینجا زر دارم.»
زر بخواست و دهان من دو بار پر زر کرد و گفت:
«بسی نمیدارد! استین باز دار!»
آستین بازداشتم. پر زر کرد.
ایزد تبارک و تعالى هر روز این دولت را بزیادت کناد و این دو خداوندزاده را به خداوند ملک معظم ارزانی داراد بمنه و کرمه.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در سال ۴۲۴ هجری، بین سلطان سنجر و سلطان علاءالدنیا و الدین نبردی در گرفت که در آن، سلطان مشرق و پسرش شمس الدولة به اسارت درآمدند. برای آزادی آنها، مبلغی تعیین شد که باید از بامیان به هری پرداخت میشد. در این زمان، من به خدمت آنها رسیدم و به سلطان شمسالدین وعده دادم که گشایشی در کار خواهد بود. روز بعد، خبر رسید که محمولهای از جمله ۵۰ هزار دینار به هری رسیده و به همین ترتیب شمسالدین آزاد شد و به دیار خود رفت. او به خاطر پیشگویی من، مرا مورد لطف قرار داد و به من هدیههای نفیسی اهدا کرد. در پایان نیز برای دولت و موفقیت این دو پادشاه دعا کردم.
هوش مصنوعی: در سالهای هفتاد و چهل، میان سلطان سنجر، پسر ملکشاه، و سلطان علاءالدین، جنگی در منطقه اوبه به وقوع پیوست که به شکست در مصاف غور انجامید.
هوش مصنوعی: خداوند، سلطان مشرق، به دست امیر اسفهسالار یرنقش هریوه اسیر شد و همچنین پسر خداوند، ملک عادل عالم، شمسالدوله و الدین محمد بن مسعود نیز به همین سرنوشت گرفتار شد.
هوش مصنوعی: پنجاه هزار دینار مشخص شد که کسی به بامیان برود و این مبلغ را دریافت کند و زمانی که پول به هری برسد، آن فرد را معرفی کنند.
هوش مصنوعی: سلطان عالم به عنوان موجودی مطلق، در زمانی که از جای خود حرکت میکرد، با نامزدی در هری (یا هری) خود را معرفی کرده بود.
هوش مصنوعی: من در این زمان به آن خدمت رسیدم.
هوش مصنوعی: روزی به شدت غمگین بود و به من اشاره کرد که:
هوش مصنوعی: «این گشایش چه زمانی اتفاق میافتد و این باران کی خواهد آمد؟»
هوش مصنوعی: در آن روز تصمیم گرفتم که بالا بروم و تلاش کنم. در روز سوم، آن سوال به من کمک کرد تا راه حلی پیدا کنم. روز بعد آمدم و گفتم:
هوش مصنوعی: فردا کسی به نماز ظهر خواهد آمد.
هوش مصنوعی: آن پادشاه زاده هر روز در این فکر بود. روز بعد به دیدنش رفتم. او گفت:
هوش مصنوعی: «آیا امروز قرار ملاقات داریم؟»
هوش مصنوعی: من تا قبل از نماز گذشته در آنجا ایستادم و وقتی صدای اذان بلند شد، از روی ناراحتی گفتم:
هوش مصنوعی: «دیدی که وقت نماز ظهر فرا رسید و هیچ خبری از او نیامد.»
هوش مصنوعی: یک روز قاصدی به نزد آن پادشاه زاده آمد و خبری خوش به او داد.
هوش مصنوعی: پنجاه هزار دینار و تعداد زیادی گوسفند و سایر مایحتاج را آوردند. عزالدین محمود حاجی، که رئیس و کدخدای حسام الدوله والدین است، مسئول این باربری است.
هوش مصنوعی: در روزی دیگر، پسر خداوند شمسالدوله و الدین لباس سلطنت را بر تن کرد و به مقام سلطنت خود دست یافت. او به سرعت به محل خویش رفت و هر روز کارها بیشتر و بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: در این شبها بود که برای من محبت زیادی نشان داد و گفت:
هوش مصنوعی: نظامی! یادته که به هری چه حکمی دادی و چقدر راست از آب درآمد؟ میخواستم دهانت را پر از طلا کنم، آنجا طلا نداشتم، اما اینجا طلا دارم.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که شخص شاید نتواند به راحتی با وضعیت فعلی کنار بیاید و در واقع از کسی میخواهد که دست از کار یا رفتاری که انجام میدهد بر دارد و توقف کند.
هوش مصنوعی: آستینم را بالا زدم و پر از زردی شد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ هر روز بر این حکومت بیفزاید و این دو پسر خداوند را با لطف و رحمت خود به صاحب قدرت عظیم عطا کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.