گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی عروضی

اما حواس باطن بعضی آنند که صُوَر محسوسات را در یابند و بعضی آنند که معانی محسوسات را در یابند:

اول حسّ مشترک است و او قوّتی است ترتیب کرده در تجویف اول از دماغ که قابل است بذات خویش مر جملهٔ صورت‌ها را که حواس ظاهر قبول کرده باشند و در ایشان منطبع شده که بدو تأدیه کند و محسوس آنگاه محسوس شود که او قبول کند.

دوم خیال است و او قوّتی است ترتیب کرده در آخر تجویف مقدّم دماغ که آنچه حس مشترک از حواس ظاهر قبول کرده باشد او نگاه دارد و بماند درو بعد غیبت محسوسات.

سوم قوت متخیّله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیّله گویند و چون با نفس انسانی یاد کنند متفکّره خوانند و او قوّتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند به‌اختیار اندیشه.

چهارم قوّت وهم است و او قوّتی است ترتیب کرده در نهایت تجویف اوسط دماغ و کار او آن است که دریابد معانی نامحسوس را که موجود باشد در محسوسات جزئی چون آن قوتی که بزغاله فرق کند میان مادر خویش و گرگ و کودک فرق کند میان رسن پیسه و مار.

پنجم قوّت حافظه است و ذاکره نیز خوانند و او قوتی است ترتیب کرده در تجویف آخر از دماغ آنچه قوّت وهمی در یابد از معانی نامحسوس او نگاه دارد و نسبت او بقوّت وهم همان نسبت است که نسبت قوّت خیال است بحس مشترک اما آن صورت را نگاه دارد و این معانی را.

اما این همه خادمان نفس حیوانی‌اند و او جوهری است که منبع او دل است و چون در دل عمل کند او را روح حیوانی خوانند و چون در دماغ عمل کند او را روح نفسانی خواند و چون در جگر عمل کند او را روح طبیعی خوانند و او بخاری لطیف است که از خون خیزد و در اعلى شرایین سریان کند و در روشنی مانند آفتاب بود.

و هر حیوانی که این دو قوّت مُدرِکه و محرّکه دارد و آن ده که ازیشان منشعب شده است او را حیوان کامل خوانند و هر چه کم دارد ناقص بود.

چنانکه مور که چشم ندارد و ماری که گوش ندارد و او را مارِ کر خوانند.

اما هیچ ناقص‌تر از خراطین نیست و او کِرمی است سرخ که اندر گِلِ جوی بود و او را گِل‌خواره خوانند و به ماوراءالنهر، زغار کرمه خوانند، اوّلِ حیوان اوست و آخر نسناس و او حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامة، الفیّ القدّ، عریض الاظفار، و آدمی را عظیم دوست دارد، هر کجا آدمی را بیند بر سر راه آید و در ایشان نظاره همی کند و چون یگانه از آدمی بیند ببرد و ازو گویند تخم گیرد. پس بعد انسان از حیوان او شریفتر است که بچندین چیز با آدمی تشبّه کرد یکی به‌بالای راست و دوم به‌پهنای ناخن وسوم به‌موی سر.

 
 
 
بخش ۷ - فصل - در قوای انسان به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم