گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عارف قزوینی

بلبل شوریده فغان می‌کند

شکوه ز آشوب جهان می‌کند

دامن گل گشته ز دستش رها

ناله و فریاد و امان می‌کند

***

باد خزان پیرهن گل درید

دامن گل شد ز نظر ناپدید

سرو چو یعقوب از این غم خمید

غصه قد سرو، کمان می‌کند

***

خارجه در مجلس ما جا گرفت

نرگس شهلا ره ایما گرفت

لاله ازین داغ به دل جا گرفت

عاقبت این هیز زیان می‌کند

***

شد «پرتیوا» پی غارتگری

ریخته دزدان عوض مشتری

نه گل به جا ماند و نه باغی

هر یک ز سو به سراغی

***

دزد ز هر سوی به غارتگری

خیره‌سری بین که چه‌ها می‌کند