ای تو چو هوشنگ، هوشیار علیجان
گویمت این نکته هوش دار علیجان
موقعِ تنهایی همچو ذاتِ خداوند
جفت نداری چو کردگار علیجان
گر تو شدی یار غار خوش گذرد بر
آنکه شود با تو یار غار علیجان
از دو نفر تا سه با تو راه توان رفت
آوخ اگر آن سه شد چهار علیجان
گاه چو خُمّ عسل لبالبی از شهد
گاه تو چون برج زهرمار علیجان
گاه تو شیرینتر از شکر گهِ دیگر
تلخترستی ز زهرمار علیجان
گاه تو چون قاطر چموش لگدزن
گاه چو دلدل تو راهوار علیجان
نیست کسی کز تو بر دلش ننشسته
حرف سهپهلو و گوشهدار علیجان
رودهدرازی و پرنفس گهِ مستی
این شده بر حضرتت شعار علیجان
هر که گرفتار صحبت تو شود شب
چاره ندارد جز انتحار علیجان
تیغِ زبانِ تو بهر آنکه کند قطع
حرف تو بدتر ز ذوالفقار علیجان
چون بود اوضاع هیئتی که تو در وی
صدرنشین مصلحتگذار علیجان
وای بر آن مجمعی که باشی و در وی
راه نباشد پی فرار علیجان
وای بر آن کس که در میانهٔ مردم
با تو شود یار و همجوار علیجان
وای به حال کسی که از تو بترسد
یا که تو بر وی شوی سوار علیجان
بخش کنی فحش و حرف تلخ تو در شب
صد نفر ار شد نه سرشمار علیجان
دلبرِ شربتفروش باش و شکرلب
سرکهفروشی بنه کنار علیجان
لیک به مردانگی و غیرت و همت
یکّه حریفی و تکسوار علیجان
راستی این راستان به دهر نبینند
راستی از چرخ کجمدار علیجان
مملکت اشرافی و من و تو به ذلت
مال حلال و سلیقهدار علیجان
کارگر و زنجیر به زحمت، و راحت
مفتخوران نکرده کار علیجان
مرد رعیت به پشت گاو چو خر، شیخ
تن ندهد زیر بار کار علیجان
تا بود عمامه بار دوش، گروهی
سورچرانند و خرسوار علیجان
کرده قناعت ز زندگی تو و من هم
هردو به یک شام و یک ناهار علیجان
آمده از آسمان برای من و تو
سورهٔ وَالْلَیل و النَّهار علیجان
باز به این زندگی من و تو نداریم
راحتی از دست روزگار علیجان
ابره اگر یافتیام آسترش نیست
آستر ار شد نبد نوار علیجان
ما دو گریبان پاره پاره، نپوشیم
پیرهن شیک و تکمهدار علیجان
جامهٔ بیچارگی بپوش، بپوشیم
چشم ز دیبای زرنگار علیجان
کوری چشم کسی که خواست نبیند
ما و تو باشیم نونوار علیجان
دانیام ایام هجر چون گذرد چون
میگذرد روز روزهدار، علیجان
چرخ امانم نداد چند صباحی
گیرم یک گوشهای قرار علیجان
کرد طبیعت مرا به کوه و بیابان
دربهدر از روی اضطرار علیجان
بس که به فکر اندرم ندانم امسال
آمد و کی رفت کی بهار علیجان
بود بهارم شبی که چون شفق صبح
صبح شفق بودیام کنار علیجان
دست به گل چون برم نمانده به دستم
جای سلامت ز دست خار علیجان
جان به لب آمد مرا ز بس که رذالت
دیدم از ابنای روزگار علیجان
با که توان گفت درد خویش در این ملک
وز که توان بود امیدوار علیجان
شاه و وزیر و وکیل و حاکم و محکوم
رشوهبگیرند و رشوهخوار علیجان
عالم و جاهل به یک ردیف در انظار
خادم و خائن به یک قطار علیجان
عصر تمدن ببین و دور تجدد
از فکلیهای لالهزار علیجان
ملّتِ وجدانکش و زبون و ریاکار
باربر غیر و بردبار علیجان
باربر انگلیس و کارگر روس
مردمِ بیقدر و اعتبار علیجان
جمعی ماهانه ز انگلیس بگیرند
جرگهای از روس جیرهخوار علیجان
جمع کثیری دوان به راه سفارت
دولا دولا شترسوار علیجان
شاه و گدا دزد، دزد و میر و عسس مست
مملکت از هر طرف دچار علیجان
آنچه به جا مانده برد شه به اروپا
به به از این شاه و شاهکار علیجان!
گنج جواهر ز شاه باز گرفتن
مهره گرفتن بود ز مار علیجان
مجلس ننگین، وکیل خائن و قاتل
دولت و کابینه لکّهدار علیجان
هیز طبیعت، محیط فاسد و مسموم
بشکند این چرخ کهنهکار علیجان
چشم سیاهی کند تپد دلِ من از
وحشتِ این قیرگون حصار علیجان
لعنت بر یارم و دیارم، لعنت
بر پدر شهر و شهریار علیجان
لعنت بر کشور جم و کی، لعنت
بر پدر تاج و تاجدار علیجان
نفرین بر کشور غمآور و نفرین
بر غم و غمخوار و غمگسار علیجان
تف به تو تف بر من و تفو به تو ای پست
مردمِ ننگین و شرمسار علیجان
لعنت بر روح آنکه مملکتی کرد
جغدنشین و خرابهزار علیجان
لعنت بر گور آن پدر که از او ماند
جهل و جهالت به یادگار علیجان
نفرین بر آن پسر که گر بکند بر
همچو پدر روزی افتخار علیجان
لعن بر اشراف و مفتخور کن و لعنت
بر پدر شیخ لاشخوار علیجان
ملّت محکومِ مرگ و محو و زوال است
گفتم و گویم هزار بار علیجان
آنقدر از دست غم شدم عصبانی
فکر فکورم بود فگار علیجان
کاش مرا نافریده بود که عمری
شاکیام از آفریدگار علیجان
گر فتدم فرصتی به دست برآرم
از فلک و چرخ دون دمار علیجان
گر تو و من مُتَّفِق شویم، عدو را
بایدش آویختن به دار علیجان
از خودی خود خدا گواه برونم
چون شترِ مست و بیمهار علیجان
قطع کنم گرچه در مکالمه باشد
طول سخن بِهْ ز اختصار علیجان
جرگ رفیقان یکان یکان برسانی
عرض ارادت ز جاننثار علیجان
زود رسان زودتر جواب بده نیست
طاقت اوقات انتظار علیجان
نامه به مازندران نوشتی، بنویس
عرضه ز من بر حسن برار علیجان
هم به آشان هم اوشان حسینقلی را
هر دو به غربت به هم سپار علیجان
عارف ممنون ز حشمتالملک، این مرد
هست حقیقت بزرگوار علیجان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از یک شاعر بزرگ ایرانی شامل مضامین عمیق و انتقادی درباره زندگی، جامعه و وضعیت انسانی است. شاعر به توصیف حالات مختلف فرد و جامعه میپردازد و از احساس تنهایی، رنج و ناامیدی سخن میگوید. او به تضادهایی مانند شیرینی و تلخی، بخصوص در روابط انسانی اشاره میکند و با یک زبان پر از استعاره، فساد اجتماعی و سیاسی را به چالش میکشد. شاعر از شکایات خود در مورد ظلم و ستم در جامعه، خصوصاً در بین افراد و مقامات، سخن میگوید و در نهایت دعا میکند که انسانها متحد شوند تا این مشکلات را برطرف کنند. این شعر به خوبی شرایط انسانی و اجتماعی زمانه خود را به تصویر میکشد و خواستار توجه و اقدام در برابر ناعدالتیهاست.
هوش مصنوعی: ای همچون هوشنگ، آگاه و بیدار، به تو میگویم که این نکته را به خوبی در نظر داشته باش.
هوش مصنوعی: در زمان تنهایی، مانند ذات خداوند، کسی نداری که همرا ه تو باشد، همانطور که خالق علیجان نیز تنهاست.
هوش مصنوعی: اگر تو دوست صمیمی و همراه خوبی برای کسی باشی، زندگی برای او خوش و شیرین خواهد گذشت.
هوش مصنوعی: با دو نفر تا سه نفر میتوانی در راهی پیش بروی، اما افسوس که اگر آن سه نفر به چهار نفر تبدیل شوند، راه دشوارتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر لحظه میتوانی مانند کوزهای پر از عسل باشی، و گاهی هم همچون برجی از زهر و تلخی.
هوش مصنوعی: گاهی تو به اندازه شکر شیرینی و در زمان دیگری به اندازه زهر مار تلخی.
هوش مصنوعی: گاهی تو همچون قاطر سرکش و لگدزن هستی و گاهی مثل اسبی نرم و رام.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که از حرفهای مبهم و پیچیده تو در دلش تأثیر نپذیرفته باشد، علیجان.
هوش مصنوعی: بسیار صحبتهای بیپایان و پرشور در حالت مستی، به عنوان نشانهای از عشق و ارادت به شما تبدیل شده است، ای علیجان.
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور تو باشد، شب را جز با شجاعت و فداکاری نمیتواند سپری کند.
هوش مصنوعی: زبان تو مانند شمشیری است که قادر به قطع کردن هر سخنی است و این قدرتش از حتی شمشیر علی بن ابیطالب نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: به چه شکل و حالتی است که تو در آنجا مقام و جایگاه مهمی داری و به عنوان کسی که به خوشبختی و صلاح امور کمک میکند، شناخته میشوی؟
هوش مصنوعی: نیکو نیست که در جمعی باشی و نتوانی از آن خارج شوی، مانند علیجان که در چنین وضعیتی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: آه بر کسی که در میان مردم به دوستانت نزدیک میشود و همصحبت تو میگردد علیجان.
هوش مصنوعی: دروغی بیش نیست که کسی از تو بترسد یا بر او مسلط شوی، ای علی جان.
هوش مصنوعی: اگر در شب، فحش و سخنان تلخ تو را به صد نفر بگویی، به شمار علیجان هم نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: عزیز من، دلی پر از محبت و صفا داشته باش و در کنار آن، کسی را که تلخی را به شیرینی بدل میکند بگذار.
هوش مصنوعی: اما در زمینه شجاعت، غیرت و تلاش، تو منحصر به فرد و بینظیر هستی، همچون سوارکار تنهایی که قهرمان و الگوی بزرگ است.
هوش مصنوعی: این حقیقت که راست و درست است، در دنیا به چشم نمیآید. این نادرستها و کجرویها از چرخ دوران ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: در حالی که کشور بر اثر هرج و مرج به اوضاع خوبی نرسیده، ما در میان مسائل اقتصادی و اجتماعی، متوجه ارزش و اهمیت نعمتهای حلال زندگیمان میشویم و به سلیقه و انتخابهای خود در این شرایط اعتقاد داریم.
هوش مصنوعی: کارگران با زحمت خود سختی میکشند، اما افرادی که به راحتی زندگی میکنند هیچ تلاشی انجام ندادهاند.
هوش مصنوعی: مردی که در کارهای سخت با زحمت میکوشد و مانند خر بار روی دوش خودش دارد، اما شیخ نمیخواهد زیر بار زحمات و مسئولیتهای سنگین برود.
هوش مصنوعی: این بیت به وضوح به دورانی اشاره دارد که برخی افراد به دلیل قدرت و نفوذ دیگران، به کارهایی مشغول هستند که به آنها تعلقی ندارد. وقتی کسی بار سنگینی بر دوش دارد، نشاندهنده مسئولیت و وظیفهای است که بر عهدهاش گذاشته شده است. در این بین، عدهای هستند که با رفتارهای خود، تنها به فکر منافع شخصی و سرگرمیها هستند و از شرایط دیگران بهرهبرداری میکنند. بنابراین، به نوعی میتوان گفت که در این زمان، برخی افراد به دنبال لذایذ دنیوی خود هستند و از مسئولیتهای واقعی فرار میکنند.
هوش مصنوعی: ما هر دو از زندگی قناعت کردهایم و به یک وعده شام و یک وعده ناهار بسنده کردهایم، علیجان.
هوش مصنوعی: از آسمان برای ما سورهای نازل شده است که در آن به شب و روز اشاره شده است.
هوش مصنوعی: در زندگی مشترک ما، دیگر آرامش و راحتی نداریم و روزگار سختی را سپری میکنیم، علیجان.
هوش مصنوعی: اگر ابر را پیدا کنی، دیگر آستری برای آن وجود ندارد. اگر هم به آستری تبدیل شود، دیگر مانند نوار علیجان نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ما با لباسهای کهنه و پارهپاره، نمیتوانیم لباسهای خوب و شیک بپوشیم.
هوش مصنوعی: لباس فقر و نیاز را به تن کن، تا ما نیز به زیباییهای دنیا نگاه نکنیم.
هوش مصنوعی: چشمان کسی که نمیخواهد ما را ببیند، کور باد. ما و تو با هم در شرایط خوبی خواهیم بود، علی جان.
هوش مصنوعی: میدانی که روزهای جدایی چگونه میگذرد، مثل روزهای کسانی که روزه میگیرند، علیجان.
هوش مصنوعی: چرخ فلک به من اجازه نداد که مدت زیادی در یک جا آرامش داشته باشم، ای علی جان، کاش میتوانستم لحظهای در یک گوشه استراحت کنم.
هوش مصنوعی: طبیعت مرا به دامان کوه و بیابان برد و بهدلیل برخی شرایط سخت و اضطراری، به حالتی آشفته و سرگردان درآورده است.
هوش مصنوعی: من آنقدر درگیر افکار و دغدغههایم هستم که اصلاً نمیدانم امسال چه زمانی آمد و چه زمانی رفت، حتی فراموش کردهام که بهار کی است، علیجان.
هوش مصنوعی: در آن شب که بهاری بودم، مانند سپیدهدم صبح، در کنار علیجان، نور و زیبایی خاصی داشتم.
هوش مصنوعی: وقتی به گل میزنم، دیگر جایی در دستم برای سلامت باقی نمیماند و همهچیز را از دست میدهم، مانند خارهای اطراف گل.
هوش مصنوعی: زندگی برایم به شدت دشوار شده است، چرا که از زشتیها و بدیهای انسانها در این دنیا به تنگ آمدهام.
هوش مصنوعی: کیست که بتوان با او از دردهای خود در این سرزمین سخن گفت، و از که میتوان امید داشت، ای علیجان؟
هوش مصنوعی: در این متن به وضعیت فساد در جامعه اشاره شده است، جایی که مقامهای بالا مانند شاه، وزیر، و وکیل درگیر فساد و دریافت رشوه هستند. همچنین اشاره به حاکم و محکوم نیز نشاندهنده این است که حتی در سطوح پایینتر، این مشکل وجود دارد و همه افراد از آن تأثیر میپذیرند.
هوش مصنوعی: عالم و نادان در نظر دیگران از یک درجه و یک سطح هستند، خادم و خیانتکار نیز به یک اندازه دیده میشوند.
هوش مصنوعی: به عصر مدرنیته و پیشرفت نگاه کن و از فکر و ذهنیت سنتی و قدیمی که در خیابان لالهزار است، دوری کن.
هوش مصنوعی: مردم بیاحساس و ترسو و تظاهرکننده، در زمینههای دیگر مثل کار و صبوری، مانند علی هستند.
هوش مصنوعی: باربر انگلیسی و کارگر روس، جامعهای از انسانها هستند که ارزش چندانی در نظر دیگران ندارند و به نوعی فراموش شدهاند.
هوش مصنوعی: گروهی از انگلیس به طور ماهانه، جشنی برپا میکنند که در آن روسها هم به عنوان افراد وابسته و تحتنفوذ علیجان حضور دارند.
هوش مصنوعی: گروهی بزرگ در حال دویدن به سمت سفارت هستند و به طرز جالبی بر روی شترها نشستهاند.
هوش مصنوعی: در این بازی زندگی، همه چیز به هم آمیخته و یکی از دیگری کمتر نیست. حتی کسانی که مقام و موقعیت بالایی دارند، در کارهای غیر اخلاقی و ناپسند تفاوتی با کسانی که در پایینترین سطح جامعه هستند ندارند. در واقع، در این واقعیت پیچیده، همه افراد جامعه خود را در چالشها و مشکلات مشابهی میبینند.
هوش مصنوعی: آنچه که از او به یادگار مانده، با وجود این شاه و کارهایش، به واقع در اروپا ارزشمندتر است!
هوش مصنوعی: گنج و جواهر را از شاه به دست آوردن، مانند گرفتن مهره از مار است.
هوش مصنوعی: مجلس بیاعتبار، نمایندهای خائن و عاملی برای فساد و خرابکاری در دولت و کابینه علیجان.
هوش مصنوعی: دستگاه طبیعت و محیط آلوده و مضر این دنیای کهنه را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: چشمهای تیره و سیاه باعث میشود که قلب من از ترس این دیوار تاریک و ظلمانی به تپش بیفتد.
هوش مصنوعی: نفرت و نفرین به محبوبم و زادگاهم، نفرین به پدر شهر و فرمانروای آن.
هوش مصنوعی: نفرت از سرزمین جم و کی، و همچنین نفرت از پدر تاج و حکمران.
هوش مصنوعی: نفرین بر سرزمینی که پر از غم است و نفرین بر افسوس و کسانی که در غم با ما هستند و برای ما تسلی میآورند.
هوش مصنوعی: به من و تو بیاحترامی میکنم و به تو، ای انسان ننگین و شرمنده، تف میاندازم.
هوش مصنوعی: روح کسی که کشور را محل زندگی جغدها و ویرانهها قرار داد، مورد نفرین است.
هوش مصنوعی: ننگ بر کسی که به جا گذاشتن نادانی و بیخبری را به نسلهای بعدی به ارث گذاشته است.
هوش مصنوعی: نفرین بر پسری که اگر مانند پدرش روزی به افتخار برسد.
هوش مصنوعی: بر اشراف و کسانی که زندگی راحت و بدون زحمت دارند، نفرین بفرست و همچنین نفرین بر پدر شیخ علیجان که به نظر میرسد بیخود و بیجهت زندگی میکند.
هوش مصنوعی: ملت گرفتار مرگ و نابودی و زوال است؛ این را یکبار نگفتم، بلکه هزار بار میگویم، ای علی.
هوش مصنوعی: به شدت از غم و اندوه خسته و عصبانی شدم، فکر میکنم که دلم خیلی شکسته و آزرده است.
هوش مصنوعی: ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودم، چرا که همیشه از خالق خود ناراضیام و از زندگیام شکایت دارم.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی مناسب به دست بیاورم، از آسمان و جهان پست، زندگی علیجان را به هم میزنم.
هوش مصنوعی: اگر تو و من با هم هم نظر باشیم، باید دشمن را به دار بزنیم.
هوش مصنوعی: من به قدری مست و بیقرار هستم که مانند شتری گم شده و بیمهار، فقط خود خدا شاهد حال من است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است صحبت کردن طولانی شود، اما من ترجیح میدهم که صحبت را قطع کنم تا اینکه بخواهم به صورت مختصر و کوتاه بیان کنم.
هوش مصنوعی: اگر هر یک از دوستان را به طور جداگانه معرفی کنی، من از صمیم قلب ارادت و احترام خود را به علیجان ابراز میکنم.
هوش مصنوعی: علیجان، زود جواب بده؛ طاقت انتظار کشیدن را ندارم.
هوش مصنوعی: به مازندران نامه نوشتی، اما حتماً پیام من را درباره حسن برادر علیجان هم بگذران.
هوش مصنوعی: هم آشان هم اوشان که به حسینقلی معروفند، هر دو را در غربت به علی جان بسپاری.
هوش مصنوعی: عارف از بزرگی و عظمت حشمتالملک سپاسگزار است، زیرا او حقیقت شخصیت والای علیجان را نمادین به نمایش گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نامهات آورد اسکدار علی جان
شاد شد از وی دل بهار علی جان
یافتم این بنده گرچه از پس ده سال
در نظرت قدر و اعتبار علی جان
لیک تو بودی مرا ز ساعت اول
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.